مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۳۶۱

۱

اگر حوا بدانستی ز رنگت

سترون ساختی خود را ز ننگت

۲

سیاهی جانت ار محسوس گشتی

همه عالم شدی زنگی ز زنگت

۳

تو آن ماری که سنگ از تو دریغ است

سرت را کس نکوبد جز به سنگت

۴

اگر دریا درافتی ای منافق

ز زشتی کی خورد مار و نهنگت

۵

مرا گویی که از معنی نظر کن

رها کن صورت نقش و پلنگت

۶

چه گویم با تو ای نقش مزور

چه معنی گنجد اندر جان تنگت

۷

هوای شمس تبریزی چو قدس است

تو آن خوکی که نپذیرد فرنگت

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 247
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 167
پری ساتکنی عندلیب :

نظرات

user_image
وفایی
۱۳۹۶/۰۱/۱۴ - ۱۶:۱۶:۵۰
وای خدا چقدر این شعر خنده دار بود