مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۳۶۳

۱

چنان کاین دل از آن دلدار مستست

ز خوف صاف ما آن یار مستست

۲

خمارش نشکنم الا به خونم

از این شادی دل غمخوار مستست

۳

شفق وارم به هر صبحی به خون در

که در هر صبح آن خون خوار مستست

۴

مده پند و مبر خونم به گردن

که چشم دلبر کین دار مستست

۵

چرا این خاک همچون طشت خون‌ست

که چشم ساقی اسرار مستست

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 248
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 168
پری ساتکنی عندلیب :

نظرات

user_image
همایون
۱۳۹۹/۰۶/۰۸ - ۲۱:۰۲:۴۶
ز خون صاف ما دلدار مست استخون از معنی هایی است که جلال دین به ادبیات عرفانی افزوده است و از کلید واژه های اوستدل اگر گیرنده عشق است و فردی است و به دل های دیگر نیز راه دارد، خون جریان فراگیر عشق است و شراب صافی است که فرستنده است و از عاشق به معشوق و به همه جهان عشق را به جریان می اندازد و مستی عشق را گسترش میدهد