
مولانا
غزل شمارهٔ ۳۶۵
۱
میدان که زمانه نقش سوداست
بیرون ز زمانه صورت ماست
۲
زیرا قفسیست این زمانه
بیرون همه کوه قاف و عنقاست
۳
جوییست جهان و ما برونیم
بر جوی فتاده سایه ماست
۴
این جا سر نکتهایست مشکل
این جا نبود ولیکن این جاست
۵
جز در رخ جان مخند ای دل
بی او همه خنده گریه افزاست
۶
آن دل نبود که باشد او تنگ
زان روی که دل فراخ پهناست
۷
دل غم نخورد غذاش غم نیست
طوطیست دل و عجب شکرخاست
۸
مانند درخت سر قدم ساز
زیرا که ره تو زیر و بالاست
۹
شاخ ار چه نظر به بیخ دارد
کان قوت مغز او هم از پاست
تصاویر و صوت


نظرات
shk clickmank