مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۳۶۸

۱

گویم سخن شکرنباتت

یا قصه چشمه حیاتت

۲

رخ بر رخ من نهی بگویم

کز بهر چه شاه کرد ماتت

۳

در خرمنت آتشی درانداخت

کز خرمن خود دهد زکاتت

۴

سرسبز کند چو تره زارت

تا بازخرد ز ترهاتت

۵

در آتش عشق چون خلیلی

خوش باش که می‌دهد نجاتت

۶

عقلت شب قدر دید و صد عید

کز عشق دریده شد براتت

۷

سوگند به سایه لطیفت

سوگند نمی‌خورم به ذاتت

۸

در ذات تو کی رسند جان‌ها

چون غرقه شدند در صفاتت

۹

چون جوی روان و ساجدت کرد

تا پاک کند ز سیئاتت

۱۰

از هر جهتی تو را بلا داد

تا بازکشد به بی‌جهاتت

۱۱

گفتی که خمش کنم نکردی

می‌خندد عشق بر ثباتت

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 251
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 170
پری ساتکنی عندلیب :

نظرات

user_image
ناشناس
۱۳۹۱/۰۷/۲۴ - ۰۹:۳۶:۱۵
خوش باش که می‌دهد نجاتت
user_image
شاهرخ najafishahrokh۹۲@gmail.com
۱۳۹۷/۱۰/۰۳ - ۲۳:۰۹:۵۰
خلیل میتونه خوش باشه و هر آنکه هم رای اوست.
user_image
محسن جهان
۱۴۰۳/۰۱/۱۳ - ۱۶:۲۵:۱۱
تفسیر بیت ۱۰ فوق: خداوند برای آگاهی و بیدارشدن ذهن که همواره بسوی دل‌مشغولی ها و همانیدگی های این دنیا کشیده می‌شود، دائما انسان را با سختی و بلا مواجه می‌کند تا اینکه شاید هشیار شده و بسوی بی جهتی یا عدم که همان خدا هست رو آورد.