مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۳۷۳

۱

گر می‌نکند لبم بیانت

سر می‌گوید به گوش جانت

۲

گر لب ز سلام تو خموش است

بس هم سخن است با نهانت

۳

تن از تو همی‌کند کرانه

جان بگرفته است در میانت

۴

صورت اگرت چو تیر انداخت

جانش بکشید چون کمانت

۵

هرچ از تو نهان کند بگوید

در گوش ضمیر رازدانت

۶

این دم اگر از میان برونی

بازآرد دل کمرکشانت

۷

در باطن کرده خاص خاصت

در ظاهر کرده امتحانت

۸

خامش که چو در تو این غم انداخت

بس باشد این کشش نشانت

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 254
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 172
پری ساتکنی عندلیب :

نظرات