مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۳۷۵

۱

مر عاشق را ز ره چه بیمست

چون همره عاشق آن قدیمست

۲

از رفتن جان چه خوف باشد

او را که خدای جان ندیمست

۳

اندر سفرست لیک چون مه

در طلعت خوب خود مقیمست

۴

کی منتظر نسیم باشد

آن کس که سبکتر از نسیمست

۵

عشق و عاشق یکی‌ست ای جان

تا ظن نبری که آن دو نیمست

۶

چون گشت درست عشق عاشق

هم منعم خویش و هم نعیمست

۷

او در طلب چنین درستی

در پیش سهیل چون ادیمست

۸

چون رفت در این طلب به دریا

دری‌ست اگر چه او یتیمست

۹

ای دیده کرم ز شمس تبریز

مر حاتم را مگو کریمست

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 255
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 172
پری ساتکنی عندلیب :

نظرات

user_image
وفایی
۱۳۹۶/۰۱/۲۴ - ۰۸:۵۵:۱۱
در پاورقی دیوان شمس من در توضیح بیت هفتم نوشته شده :سهیل ستاره ای است که در شبهای آخر تابستان طلوع می کند ، و ادیم پوست دباغی شده را گویند و معروفست که تابش ستاره سهیل آنرا رنگین می کند .مثال از سنایی :گر شبی طلعت نماید در یمن نجم سهیل صد هزاران پوست خلعت گردد اندر هر دیار