
مولانا
غزل شمارهٔ ۳۷۶
۱
امروز جنون نو رسیدهست
زنجیر هزار دل کشیدهست
۲
امروز ز کندهای ابلوج
پهلوی جوالها دریدهست
۳
باز آن بدوی به هجدهای قلب
آن یوسف حسن را خریدهست
۴
جانها همه شب به عز و اقبال
در نرگس و یاسمن چریدهست
۵
تا لاجرم از بگاه هر جان
چالاک و لطیف و برجهیدهست
۶
امروز بنفشه زار و لاله
از سنگ و کلوخ بردمیدهست
۷
بشکفت درخت در زمستان
در بهمن میوهها پزیدهست
۸
گویی که خدای عالمی نو
در عالم کهنه آفریدهست
۹
ای عارف عاشق این غزل گو
کت عشق ز عاشقان گزیدهست
۱۰
بر چهره چون زر تو گازیست
آن سیمبرت مگر گزیدهست
۱۱
شاید که نوازد آن دلی را
کاندر غم او بسی طپیدهست
۱۲
خاموش و تفرج چمن کن
کامروز نیابت دو دیدهست
تصاویر و صوت


نظرات
فرهود