
مولانا
غزل شمارهٔ ۳۸۰
۱
آن خواجه اگر چه تیزگوش است
استیزه کن و گران فروش است
۲
من غره به سست خنده او
ایمن گشتم که او خموش است
۳
هش دار که آب زیر کاه است
بحری است که زیر که به جوش است
۴
هر جا که روی هش است مفتاح
این جا چه کنی که قفل هوش است
۵
در روی تو بنگرد بخندد
مغرور مشو که روی پوش است
۶
هر دل که به چنگ او درافتاد
چون چنگ همیشه در خروش است
۷
با این همه روحها چو زنبور
طواف ویند زانک نوش است
۸
شیری است که غم ز هیبت او
در گور مقیم همچو موش است
۹
شمس تبریز روز نقد است
عالم به چه در حدیث دوش است
تصاویر و صوت


نظرات
..
الف الف