
مولانا
غزل شمارهٔ ۳۸۸
۱
خدمت بیدوستی را قدر و قیمت هست نیست
خدمت اندر دست هست و دوستی در دست نیست
۲
دوستی در اندرون خود خدمتی پیوسته است
هیچ خدمت جز محبت در جهان پیوست نیست
۳
ور تو مستی مینمایی در محبت چون نهای
عشق گوید دوغ خورد و دوغ خورد او مست نیست
۴
پست و بالا چند یازد از تکلف در هوا
چند خود را پست دارد آن کسی کو پست نیست
۵
همچو ماهی مانده در دام جهان زان بحر دور
وانگهان پنداشته خود را که اندر شست نیست
تصاویر و صوت


نظرات
هیچ
برهان