مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۳۹۲

۱

گر ندید آن شادجان این گلستان را شاد چیست

گر نه لطف او بود پس عیش را بنیاد چیست

۲

گر خرابات ازل از تاب رویش پر نگشت

پس هزاران صومعه در محو جان آباد چیست

۳

جان ما با عشق او گر نی ز یک جا رسته‌اند

جان بااقبال ما با عشق او همزاد چیست

۴

گر نه پرتوهای آن رخسار داد حسن داد

پس به دیوان سرای عاشقان بیداد چیست

۵

ساکنان آب و گل گر عشق ما را محرمند

پس درون گنبد دل غلغله و فریاد چیست

۶

گر نه آتش می‌زند آتش رخی در جان نهان

پس دماغ عاشقان پرآتش و پرباد چیست

۷

گر نه آتش رنگ گشتی جان‌ها در لامکان

صد هزاران مشعله همچون شب میلاد چیست

۸

گر نه تقصیر است از جان در فدا گشتن در او

لطف نقد اولین و وعده و میعاد چیست

۹

گر نه شمس الدین تبریزی قباد جان‌ها است

صد هزاران جان قدسی هر دمش منقاد چیست

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 263
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 177
پری ساتکنی عندلیب :

نظرات

user_image
منصفی
۱۳۹۹/۰۵/۱۶ - ۱۱:۰۶:۱۲
1، گر نظر شادی آفرین نبود، گلستان، کی! چنین شادی و مسرتی را ارزانی مردمان می‌کرد تجلی لطف اوست که این چنین عیش و عشرت در هستی بنیان نهاده شده است 2، اگر تجلیِ زیباییِ او، در عوالم بالا نبودهزاران دل، به میعادِ قربانگاهِ جانِ خود نمی شتافتند3،گر نهاد و جانِ ما، از ریشه ی عشق او، نروییده بودعشق بازی ما از جنس عشق و شیدایی او نبود 4. گر جذبه یِ پرتوِ دادگرِ او نبود روی عشاق جهان، سوی آن، دیوانِ عشق نمی چرخید 5، حتی موجودات جهانِ خاکی هم، محرم رازِ عشق او شدند چرا که در درون هر ذره ی، عالمی از شور و شوق برپاست6، گر شراره ی عشق او بر نهانخانه جان‌ها نتابیده بودچگونه شعله های آتشِ شورِ و شین عاشقان، شعله ور بود؟!7، اگر رخساره ی جان‌ها در عالم أمْر آتشگون نشده بود اینهمه شمعِ عاشق در جهانِ خلق، به جشن و شادی پایکوبان نبودند8، این همه فدا شدن جان‌ها برای جاناننیست مگر لطف آفریدگاری او و وعده دیدار او 9، گر سروری و ولایت شمس تبریزی بر جان ها نبود صد هزاران جان قدسی هر دمش جان برکفانش نبودند