
مولانا
غزل شمارهٔ ۳۹۳
۱
جمع باشید ای حریفان زانک وقت خواب نیست
هر حریفی کو بخسبد والله از اصحاب نیست
۲
روی بستان را نبیند راه بستان گم کند
هر که او گردان و نالان شیوه دولاب نیست
۳
ای بجسته کام دل اندر جهان آب و گل
میدوانی سوی آن جو کاندر آن جو آب نیست
۴
ز آسمان دل برآ ماها و شب را روز کن
تا نگوید شب روی کامشب شب مهتاب نیست
۵
بی خبر بادا دل من از مکان و کان او
گر دلم لرزان ز عشقش چون دل سیماب نیست
تصاویر و صوت


نظرات
هنگامه حیدری