مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۴۰۳

۱

گر تو پنداری به حسن تو نگاری هست نیست

ور تو پنداری مرا بی‌تو قراری هست نیست

۲

ور تو گویی چرخ می‌گردد به کار نیک و بد

چرخ را جز خدمت خاک تو کاری هست نیست

۳

سال‌ها شد تا که بیرون درت چون حلقه‌ایم

بر در تو حلقه بودن هیچ عاری هست نیست

۴

بر در اندیشه ترسان گشته‌ایم از هر خیال

خواجه را این جا خیالی هست آری هست نیست

۵

ای دل جاسوس من در پیش کیکاووس من

جز صلاح الدین ز دل‌ها هوشیاری هست نیست

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 268
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 181
پری ساتکنی عندلیب :

نظرات

user_image
احمد معبادی
۱۳۹۵/۱۲/۲۰ - ۱۷:۲۱:۵۴
مصرع اول بین سوم به نظر میاد از نظر وزنی مشکل داره ...
user_image
علی ساسانی
۱۳۹۶/۰۹/۰۹ - ۱۴:۴۹:۰۰
با سلام،اقای معبأ دی ، مصرع 'سال‌ها شد که بیرون درت چون حلقه‌ایم" اگر در شکل خواندن ان دقت کنید و قدری کلمات را بکشید متوجه می شوید وزن ان درست است و سکته ای در کار نیست.موفق باشید
user_image
احمد معبادی
۱۳۹۶/۱۲/۱۰ - ۰۷:۵۵:۳۹
با سلام خدمت جناب ساسانی عزیزحق با شماست، می‌توان با کشیدن وزن شعر را درست کرد. منتها همچنان معتقدم این مصرع شعر از نظر وزنی اشکال داره که ممکنه در طی زمان و در انتقال و نوشتن ها ایجاد شده.وگرنه، اگر به اصلاح وزن با نوع خواندن باشد که هر نثری را نیز می‌توان شعر نامید. من معتقدم احتمالا یک هجا از این مصرع افتاده... مثلا اینطور باشد : سالها (می) شد که بیرون درت چون حلقه ایم. البته ممکن است (می) از نظر معنایی درست نباشد و به عنوان مثال گفتم ولی وزن مصرع اصلاح می‌شود.
user_image
nabavar
۱۳۹۶/۱۲/۱۰ - ۱۳:۱۵:۲۶
گرامی معبادی درست می گوئید این بیت با کشیدگی لغات هم وزین نمی شود شاید اینطور بهتر باشد: سال ها طی شد که بیرون درت چون حلقه ایمزنده باشید
user_image
احمد معبادی
۱۳۹۷/۰۱/۱۰ - ۱۴:۴۵:۵۱
حسین عزیزبا شما کاملا موافقم. سال ها "طی" شد که بیرون درت چون حلقه ایمهم معنی درستی دارد و هم وزن شعر به درستی و مطابق با سایر ابیات میگردد. سپاس از توجه شما
user_image
فرشید فلاحی
۱۳۹۸/۰۲/۲۰ - ۰۴:۳۳:۰۴
سلام بیت مورد اختلاف در نسخه ی زنده یاد فروزانفر نیامده است
user_image
مجتبی آموزگار
۱۳۹۸/۰۳/۲۲ - ۰۵:۴۹:۰۰
این غزل مرا به یاد شعری از عبدالواسع جبلی انداخت که می‌گوید:گر تو پنداری که عمرم بی تو ناخوش نیست، هستیا دلم محتاج آن رخسار مهوش نیست، هستور چنان دانی که بی آن صورتِ جون نقشِ چینروی من دائم به خونِ دل منقّش نیست، هستور تو اندیشی که لشکرگاه دل‌های عزیزحلقه‌ی آن زلفِ جان‌آشوبِ دلکش نیست، هستور بری تهمت که جانم در مصافِ عاشقیتیرِ مژگانِ تو را همواره ترکش نیست، هستور تو را در دل چنان آید که با این رنج‌هادر همه حالی مرا با عشق تو خوش نیست، هستور کسی گوید که فرق و دست و چشم و جان من جایگاه خاک و باد و آب و آتش نیست، هست
user_image
جواد
۱۳۹۹/۰۳/۲۷ - ۱۳:۵۵:۱۶
دکتر سروش مصرع اول بیت سوم را با یک``تا`` اضافه بر آنچه که اینجا درج شده میخونه، یعنی:سال‌ها شد تا که بیرون درت چون حلقه‌ایمبا این شیوه خوانِش، وزن شعر درست میشه. اطلاع ندارم از چه مرجعی اشعار رو میخونم.
user_image
همایون
۱۳۹۹/۰۸/۰۴ - ۱۰:۵۵:۵۷
دوست داشتن فرهنگ خود را دارد، بسیاری از دوست داشتن ها به صورت ها و نقش ها وابسته است و رابطه ها و ضابطه ها و خیالات سود و زیان ها.آن دوست داشتن که از جنس جاسوسی دل ها و هوشیاری درون باشد دوست داشتنی هست که از روی صورت نیست ولی صورت هم هست و از دل به صورت در می آید، هرچند صورت و دل مثل حلقه بیرون در و یار درون خانه است