
مولانا
غزل شمارهٔ ۴۰۳
۱
گر تو پنداری به حسن تو نگاری هست نیست
ور تو پنداری مرا بیتو قراری هست نیست
۲
ور تو گویی چرخ میگردد به کار نیک و بد
چرخ را جز خدمت خاک تو کاری هست نیست
۳
سالها شد تا که بیرون درت چون حلقهایم
بر در تو حلقه بودن هیچ عاری هست نیست
۴
بر در اندیشه ترسان گشتهایم از هر خیال
خواجه را این جا خیالی هست آری هست نیست
۵
ای دل جاسوس من در پیش کیکاووس من
جز صلاح الدین ز دلها هوشیاری هست نیست
تصاویر و صوت


نظرات
احمد معبادی
علی ساسانی
احمد معبادی
nabavar
احمد معبادی
فرشید فلاحی
مجتبی آموزگار
جواد
همایون