مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۴۰۶

۱

چند گویی که چه چاره‌ست و مرا درمان چیست

چاره جوینده که کرده‌ست تو را خود آن چیست

۲

چند باشد غم آنت که ز غم جان ببرم

خود نباشد هوس آنک بدانی جان چیست

۳

بوی نانی که رسیده‌ست بر آن بوی برو

تا همان بوی دهد شرح تو را کاین نان چیست

۴

گر تو عاشق شده‌ای عشق تو برهان تو بس

ور تو عاشق نشدی پس طلب برهان چیست

۵

این قدر عقل نداری که ببینی آخر

گر نه شاهیست پس این بارگه سلطان چیست

۶

گر نه اندر تتق ازرق زیباروییست

در کف روح چنین مشعله تابان چیست

۷

چونک از دور دلت همچو زنان می‌لرزد

تو چه دانی که در آن جنگ دل مردان چیست

۸

آتش دیده مردان حجب غیب بسوخت

تو پس پرده نشسته که به غیب ایمان چیست

۹

شمس تبریز اگر نیست مقیم اندر چشم

چشمه شهد از او در بن هر دندان چیست

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 270
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 182
پری ساتکنی عندلیب :

نظرات

user_image
نادر..
۱۳۹۷/۰۸/۱۸ - ۱۵:۳۱:۳۳
آتش دیدهحجب غیب بسوخت..
user_image
محسن جهان
۱۴۰۰/۱۱/۰۷ - ۰۳:۳۸:۵۱
تفسیر بیت ۱: انسان‌ها دائما" در حال گله مندی و شکایت از اتفاقات روزگار هستند، در حالیکه می‌بایست تسلیم‌ محض مقدرات الهی باشند. لذا مولانا با اشاره به این مطلب خطاب به بشر می‌فرماید: چرا همواره خواهان حل مشکل و ایراد گیری هستی، در صورتیکه آگاه هستی آن باشنده ای که تو را آفریده خود قادر به چاره جویی نیز می‌باشد. لذا به خدا توکل کرده و صبر کن (سوره والعصر آیه مبارکه ۳).