
مولانا
غزل شمارهٔ ۴۱۱
۱
عجب ای ساقی جان مطرب ما را چه شدست
هله چون مینزند ره ره او را کِه زدست
۲
او ز هر نیک و بد خلق چرا میلنگد
بد و نیک همه را نعره مطرب مددست
۳
دف دریدست طرب را به خدا بیدف او
مجلس یارکده بیدم او بارکدست
۴
شهر غلبیرگهی دان که شود زیر و زبر
دست غلبیرزنش سخره صاحب بلدست
۵
خیره کم گوی خمش مطرب مسکین چه کند
این همه فتنه آن فتنه گر خوب خدست
تصاویر و صوت


نظرات