مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۴۲۰

۱

ذوق روی ترشش بین که ز صد قند گذشت

گفت بس چند بود گفتمش از چند گذشت

۲

چون چنین است صنم پند مده عاشق را

آهن سرد چه کوبی که وی از پند گذشت

۳

تو چه پرسیش که چونی و چگونه است دلت

منزل عشق از آن حال که پرسند گذشت

۴

آن چه روی است که ترکان همه هندوی ویند

ترک تاز غم سودای وی از چند گذشت

۵

آن کف بحر گهربخش وراء النهر است

روضه خوی وی از سغد سمرقند گذشت

۶

خارش حرص و طمع در جگر و جانش افکند

چون نسیم کرمش بر دل خرسند گذشت

۷

ذوق دشنام وی از شهد ثنا بیش آمد

لطف خار غم او را گل خوش خند گذشت

۸

گر در بسته کند منع ز هفتاد بلا

تا که این سیل بلا آمد و از بند گذشت

۹

هر کی عقد و حل احوال دل خویش بدید

بند هستی بشکست او و ز پیوند گذشت

۱۰

مرد چونک به کف آورد چنین در یتیم

خاطر او ز وفای زن و فرزند گذشت

۱۱

بس که از قصه خوبش همه در فتنه فتند

کاین مقالات خوش از فهم خردمند گذشت

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 276
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 186
عندلیب :

نظرات

user_image
ارجمندی
۱۳۹۱/۰۷/۱۱ - ۰۱:۱۶:۲۱
بیتششم جان است نه جانش
user_image
سوشی
۱۴۰۰/۰۷/۱۹ - ۱۶:۱۷:۳۵
مخ ادم سوت میکشه اینارو میخونه، به حق این مقالات خوش از فهم خردمند گذشت 🤯