مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۴۵۴

۱

جان سوی جسم آمد و تن سوی جان نرفت

وان سو که تیر رفت حقیقت کمان نرفت

۲

جان چست شد که تا بپرد وین تن گران

هم در زمین فروشد و بر آسمان نرفت

۳

جان میزبان تن شد در خانه گلین

تن خانه دوست بود که با میزبان نرفت

۴

در وحشتی بماند که تن را گمان نبود

جان رفت جانبی که بدان جا گمان نرفت

۵

پایان فراق بین که جهان آمد این جهان

اندر جهان کی دید کسی کز جهان نرفت

۶

مرگت گلو بگیرد تو خیره سر شوی

گویی رسول نامد وین را بیان نرفت

۷

در هر دهان که آب از آزادیم گشاد

در گور هیچ مور ورا در دهان نرفت

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 297
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 198
عندلیب :

نظرات

user_image
هنگامه حیدری
۱۳۹۳/۱۱/۲۰ - ۰۳:۵۹:۳۷
در بیت آخر می فرماید: در هر دهان که آب از آزاد، یم گشاددر گور هیچ مور ورا در دهان نرفتبهتر است در نگارش میان ازاد و یم، کاما گذاشته شود. آب از کسی یا چیزی یا جایی گشادن: معنی کنایی نفع و فایده یا مددی از کسی یا چیزی یا جایی رسیدن را افاده می کند.می فرماید : در هر دهان که آب از دریای آزاد رسید و نفعی از دریای وجود لایزالی به هر دهانی رسید، هیچ موری در آن دهان در تاریکنای گور نخواهد رفت.در مجموع هر دهانی که معطر به عنابات ویژه ی حضرت حق شد، از گور ترسی نخواهد داشت.
user_image
همایون
۱۳۹۷/۰۱/۲۳ - ۱۶:۵۱:۱۶
از شعر‌های مشکوک است، که ممکن است به دیوان شمس وارد شده باشد یا از شعر‌های قدیمی‌ است که با عرفان نوین شمسی‌ جلالی فاصله بسیار دارد