مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۴۶۰

۱

عاشق آن قند تو جان شکرخای ماست

سایه‌ی زلفین تو در دو جهان جای ماست

۲

از قد و بالای اوست عشق که بالا گرفت

و آنک بشد غرق عشق قامت و بالای ماست

۳

هر گل سرخی که هست از مدد خون ماست

هر گل زردی که رُست رُسته ز صفرای ماست

۴

هر چه تصور کنی خواجه که همتاش نیست

عاشق و مسکین آن بی‌ضد و همتای ماست

۵

از سبب هجر اوست شب که سیه‌پوش گشت

توی به تو دودِ شب ز آتش سودای ماست

۶

نیست ز من باورت؟ این سخن از شب بپرس

تا بدهد شرح آنک فتنه فردای ماست

۷

شب چه بود روز نیز شهره و رسوای اوست

کاهش مه از غمِ ماه دل‌افزای ماست

۸

آه! که از هر دو کون تا چه نهان بوده‌ای

خه! که نهانی چنین شهره و پیدای ماست

۹

زان سوی لوح وجود مکتب عشاق بود

و آنچ ز لوحش نمود آن همه اسمای ماست

۱۰

اول و پایان راه از اثر پای ماست

ناطقه و نفس کل ناله سرنای ماست

۱۱

گر نه کژی همچو چنگ واسطه نای چیست؟

در هوس آن سری اوست که هم پای ماست

۱۲

گرچه که ما هم کژیم در صفت جسم خویش

بر سر منشور عشق جسمِ چو طغرای ماست

۱۳

رخت به تبریز برد مفخر جان شمس دین

بازبیاریم زود کان همه کالای ماست

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 300
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 201
عندلیب :

نظرات

user_image
هنگامه حیدری
۱۳۹۳/۱۱/۲۰ - ۰۹:۳۷:۰۰
در بیت دهم می فرماید:اول و پایان راه از اثر پای ماستناطقه و نفس کل ناله سرنای ماستنفس ناطقه . [ ن َ س ِ طِ ق َ / ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نفس را در مرتبت کمال نفس ناطقه گویند و عقل و صورت نوعیه ٔ انسان هم نامند. به قول ملاصدرا: ان النفس الناطقة عندالحکیم عبارة من جوهر عقلی وحدانی لیس فی عالم العنصری ولا فی عالم الاجسام لم یتصور ان یدرک وحدة الحق . (از فرهنگ علوم عقلی ) (از اسفار ج 4 ص 96) (کشاف اصطلاحات الفنون ص 397) (رسائل ملاصدرا ص 266). در اصطلاح حکما، روح . جان . (از غیاث اللغات ) (آنندراج ). روحی که فهم و ادراک معانی کند. (ناظم الاطباء). روان . (تقریرات فاضل تونی ) نفس کل: [ ن َس ِ ک ُل ل ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) که پس از عقل کل باشد. مانستار. مانیستار. (ناظم الاطباء) کنایه از عرش . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || (اِخ ) بعضی گویند نفس کل حضرت محمد است که عقل کل هم گویند. (فرهنگ مصطلحات عرفا ص 401).
user_image
همایون
۱۳۹۶/۱۰/۲۶ - ۱۵:۵۷:۳۴
شهاب دین سهروردی با کمک گرفتن از نور و فلسفه اشراق دو جهان دیدنی و نا دیدنی را به هم پیوند می‌‌زند و ملا صدرا نیز با حرکت جوهری میان جسم و روح ارتباط پدید می‌‌آورد برای جلال دین وجود شمس دین است که دو جهان را یکی‌ می‌‌کند و دویی از میان بر می‌‌خیزد و این را بار‌ها گفته استخسرو جان شمس دین مفخر تبریزیاندر دو جهان همچو او شاه خوش آیین که راستاین حقیقی‌‌ترین و واقعی‌‌ترین صورت وحدت و یگانگی در هستی‌ است که انسان محل این پیوستگی است بر سر منشور عشق جسم چو طغرای ماستاین باور و این پیدائی در نهانی دو کون و دو جهان پیدا نمی‌‌شد اگر کالایی چون شمس در بازار ما آدمیان یافت نمی‌‌شد و جلال دینی نمی‌‌بود که این کالا را بر گزیند و فریاد بر آورد که:اول و پایان راه از اثر پای ماستجالب این است که آنان که عقیده‌ای به دو جهان ندارند و فقط به دنبال کشف جهان مادی هستند به دو جهان ذره و موج رسیدند و آنان که به جهان باور دارند کوشش می‌‌کندند این دو را در جایی‌ به هم پیوند زنند حتی اگر آنجا بهشت باشد
user_image
یزدانپناه عسکری
۱۴۰۲/۰۵/۲۷ - ۰۵:۳۳:۱۶
9- زان سوی لوح وجود مکتب عشاق بود - و آنچ ز لوحش نمود آن همه اسمای ماست  *** [حسین منزوی] از قلم فرسایی تقدیر بر لوح وجود***[شمس لنگرودی]بنویسبنویس و هراس مدار از آن که غلط می افتدبنویس و پاک کنهمچون خدا که هزاران سال است می نویسد و پاک می کندو ما هنوز مانده ایم، در انتظار پاک شدن و بر خود می لرزیم***[یزدانپناه عسکری]بنویس با سر انگشت بر لوح وجودت در این ظلمات خویشتنای لرزه ی انتظار حزن انگیز وضوح دقیقه ی موعود تطهیر و گسیختنپایان شیرازه ی تندریاب آزادی به یاد آوردن وجود فروزان خویشتن رانوشتن دوباره وقایع زندگی، تحصیل سیلان و پس از دادن آنچه است که بی کرانگی در پی آن می باشد.  _______5+5:147