
مولانا
غزل شمارهٔ ۴۶۳
۱
هر نفس آواز عشق میرسد از چپ و راست
ما به فلک میرویم عزم تماشا که راست
۲
ما به فلک بودهایم یار ملک بودهایم
باز همان جا رویم جمله که آن شهر ماست
۳
خود ز فلک برتریم وز ملک افزونتریم
زین دو چرا نگذریم منزل ما کبریاست
۴
گوهر پاک از کجا عالم خاک از کجا
بر چه فرود آمدیت بار کنید این چه جاست
۵
بخت جوان یار ما دادن جان کار ما
قافله سالار ما فخر جهان مصطفاست
۶
از مه او مه شکافت دیدن او برنتافت
ماه چنان بخت یافت او که کمینه گداست
۷
بوی خوش این نسیم از شکن زلف اوست
شعشعه این خیال زان رخ چون والضحاست
۸
در دل ما درنگر هر دم شق قمر
کز نظر آن نظر چشم تو آن سو چراست
۹
خلق چو مرغابیان زاده ز دریای جان
کی کند این جا مقام مرغ کز آن بحر خاست
۱۰
بلک به دریا دریم جمله در او حاضریم
ور نه ز دریای دل موج پیاپی چراست
۱۱
آمد موج الست کشتی قالب ببست
باز چو کشتی شکست نوبت وصل و لقاست
تصاویر و صوت


نظرات
BE
Dr.Mazluminejad
simin
Dr.Mazluminejad
سیاوش
ابراهیم طاهری
سیدی
حامد
مجید
فرزام
فرهاد
مازیار mazisangari@gmail.com
شقایق عسگری
مهدی مهدوی کرنق
مصطفی
یاسان
پاسخ به مطلب جناب آقای حامد لازم میبینم بگوسم که ارتباط ادبیات با عرفان چنان که شما گفتهاید اینقدر دور و بیربط و راه نیست. همانطور که خود نیز معترفید عرفا برای بیان حقیقت و انتقال و آموزش دریافتهها و حقایق عرفانی به دیگران از زبان شعر و ادبیات استفاده کردهاند پس بیراه نیست اگر دیگران هم از راه مطالعه و نقد و پژوهش در این آثار ادبی سعی در درک، آموزش و حتی نقد و بررسی چند و چون آثار عرفا داشته باشند. این یک رابطه دوسویه است. از این گذشته در یک جامعه دمکراتیک که شما آرزویش را دارید هر کسی در هر مقامی حق دارد اندیشه و نقد خود را آزادانه بیان کند هر چند مورد قبول و تحمل دیگران نباشد. شاید شما نگاهی مطلقنگر و مقدسگونه به برخی عرفا داشته باشید که البته در مورد آن آزاد و مختارید اما نمیتوانید انتظار داشته باشید دیگری هم (مثلا کسی که دکترای ادبیات فارسی دارد) همچون شما آثار و آموزههای عرفا را بنگرد و برای خود حق اظهار نظر قائل نباشد.
الهه
به نام او
به نام او
جواد
مجید
آزادبخت
پاسخ مولوی باشد شاید
پاسخ کسی بوده که شعر مولوی را میخوانده و مدعی بوده و یا شاید
پاسخ شعر و سخن دیگری باشد از اصل - اما اگر در
پاسخ مولوی باشد بر دامن کبریای خداوند سخن گردی نمی شیند بلکه استادی او می رساند که شعری در حد مولوی گفته در کلام ایزد بی چون که وحی مطلق است چون سخن با ابولهب میرود تبت یدا ابی لهب گوید و نه یا ارض ابلعی - تا دل بمهرت داده ام در بحر فکر افتاده امچون در نماز استاده ام گویی بمحرابم دری -سرمست اگر در ایی عالم بهم بر اید -گر برود به هر قدم در ره دیدنت سری من نه حریف رفتنم از در تو به هر دری --
مهیار
سیامک کرمی
سید محمد رضا مصطفائی
یاسین مشایخی
محمدرضا زارعیان