
مولانا
غزل شمارهٔ ۴۷۷
۱
ز آفتاب سعادت مرا شراباتست
که ذرههای تنم حلقه خراباتست
۲
صلای چهره خورشید ما که فردوسست
صلای سایه زلفین او که جناتست
۳
به آسمان و زمین لطف ایتیا فرمود
که آسمان و زمین مست آن مراعاتست
۴
ز هست و نیست برونست تختگاه ملک
هزار ساله از آن سوی نفی و اثباتست
۵
هزار در ز صفا اندرون دل بازست
شتاب کن که ز تأخیرها بس آفاتست
۶
حیاتهای حیات آفرین بود آن جا
از آنک شاه حقایق نه شاه شهماتست
۷
ز نردبان درون هر نفس به معراجند
پیالههای پر از خون نگر که آیاتست
۸
در آن هوا که خداوند شمس تبریزیست
نه لاف چرخه چرخست و نی سماواتست
تصاویر و صوت


نظرات
هنگامه حیدری
ترگل بهاری
نادر..
هادی