
مولانا
غزل شمارهٔ ۴۸
۱
ماهِ درست را ببین کاو بشکست خواب ما
تافت ز چرخ هفتمین در وطن خراب ما
۲
خواب ببر ز چشم ما چون ز تو روز گشت شب
آب مده به تشنگان عشق بس است آب ما
۳
جملهی ره چکیده خون از سر تیغ عشق او
جملهی کو گرفته بو از جگر کباب ما
۴
شکر باکرانه را شکر بیکرانه گفت
غره شدی به ذوق خود بشنو این جواب ما
۵
روترشی چرا مگر صاف نبد شراب تو ؟
از پی امتحان بخور یک قدح از شراب ما
۶
تا چه شوند عاشقان روز وصال ای خدا
چونک ز هم بشد جهان از بت بانقاب ما
۷
از تبریز شمس دین روی نمود عاشقان
ای که هزار آفرین بر مه و آفتاب ما
تصاویر و صوت


نظرات
همایون