مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۴۸۱

۱

چه گوهری تو که کس را به کف بهای تو نیست

جهان چه دارد در کف که آن عطای تو نیست

۲

سزای آنک زید بی‌رخ تو زین بترست

سزای بنده مده گرچه او سزای تو نیست

۳

نثار خاک تو خواهم به هر دمی دل و جان

که خاک بر سر جانی که خاک پای تو نیست

۴

مبارکست هوای تو بر همه مرغان

چه نامبارک مرغی که در هوای تو نیست

۵

میان موج حوادث هر آنک استادست

به آشنا نرهد چونک آشنای تو نیست

۶

بقا ندارد عالم وگر بقا دارد

فناش گیر چو او محرم بقای تو نیست

۷

چه فرخست رخی کو شهیت را ماتست

چه خوش لقا بود آن کس که بی‌لقای تو نیست

۸

ز زخم تو نگریزم که سخت خام بود

دلی که سوخته آتش بلای تو نیست

۹

دلی که نیست نشد روی در مکان دارد

ز لامکانش برانی که رو که جای تو نیست

۱۰

کرانه نیست ثنا و ثناگران تو را

کدام ذره که سرگشته ثنای تو نیست

۱۱

نظیر آنک نظامی به نظم می‌گوید

جفا مکن که مرا طاقت جفای تو نیست

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 312
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 208
محسن لیله‌کوهی :
عندلیب :

نظرات

user_image
نادر..
۱۳۹۷/۰۲/۲۱ - ۰۷:۴۴:۰۸
بقا ندارد عالم و گر بقا داردفناش گیر، چو او محرم بقای تو نیست..
user_image
محمدرضا
۱۳۹۸/۰۳/۲۲ - ۰۹:۲۹:۰۵
نظیر آنک نظامی به نظم می‌گویدجفا مکن که مرا طاقت جفای تو نیستمصرع دوم تضمین از فرخی سیستانی!!!خیلی عجیبه....
user_image
امین
۱۴۰۱/۰۲/۲۴ - ۱۴:۰۳:۱۴
اوه اوه چه پیچ در پیچ شد طبق فرمایش محمدرضای عزیز... بله بیت آخر خود حضرت میفرماید که همانطور که حکیم نظامی میفرماید : بعد مصرعی از حضرت فرخی آورده.فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قطعات و ابیات بازماندهٔ قصاید » شمارهٔ ۳ - نیز او راست