مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۴۸۴

۱

هر آنچ دور کند مر تو را ز دوست بدست

به هر چه روی نهی بی‌وی ار نکوست بدست

۲

چو مغز خام بود در درون پوست نکوست

چو پخته گشت از این پس بدانک پوست بدست

۳

درون بیضه چو آن مرغ پر و بال گرفت

بدانک بیضه از این پس حجاب اوست بدست

۴

به خلق خوب اگر با جهان بسازد کس

چو خلق حق نشناسد نه نیک خوست بدست

۵

فراق دوست اگر اندک‌ست اندک نیست

درون چشم اگر نیم تای موست بدست

۶

در این فراق چو عمری به جست و جو بگذشت

به وقت مرگ اگر نیز جست و جوست بدست

۷

غزل رها کن از این پس صلاح دین را بین

از آنک خلعت نو را غزل رفوست بدست

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 315
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 210
عندلیب :

نظرات

user_image
بابک
۱۳۹۸/۱۰/۲۹ - ۰۸:۱۷:۴۱
بـدی ، دیرماندن در زهدان و پوسته و تخم ، پس از فرا روئیدن و ناگنجیدنی شدن در زهدان و پوسته و تخم است . در درون انسان ، بُنی هست که میروید که روزی پوست بیرونیش را میترکاند .آن‌چه را ما خود مینامیم ، چنین پوستی است . پس آن‌چه در خود، دیروز، نیک بود ، از امروز به بعد ، که ما در خود، نمیگنجیم، بد می‌شود . بدی و خوبی ، معیارثابت و ابدی نیست که از خارج ، وضع گردد ، بلکه بستگی به رشد و شکوفائی مداوم ِ ضمیر و روان و خرد انسان دارد .