مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۴۹۲

۱

ز دام چند بپرسی و دانه را چه شدست

به بام چند برآیی و خانه را چه شدست

۲

فسرده چند نشینی میان هستی خویش

تنور آتش عشق و زبانه را چه شدست

۳

بگرد آتش عشقش ز دور می‌گردی

اگر تو نقره صافی میانه را چه شدست

۴

ز دردی غم و اندیشه سیر چون نشوی

جمال یار و شراب مغانه را چه شدست

۵

اگر چه سرد وجودیت گرم درپیچید

به ره کنش به بهانه بهانه را چه شدست

۶

شکایت ار ز زمانه کند بگو تو برو

زمانه بی‌تو خوشست و زمانه را چه شدست

۷

درخت وار چرا شاخ شاخ وسوسه‌ای

یگانه باش چو بیخ و یگانه را چه شدست

۸

در آن ختن که در او شخص هست و صورت نیست

مگو فلان چه کس است و فلانه را چه شدست

۹

نشان عشق شد این دل ز شمس تبریزی

ببین ز دولت عشقش نشانه را چه شدست

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 319
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 212
عندلیب :

نظرات

user_image
پونه
۱۳۹۵/۰۱/۰۷ - ۱۵:۲۴:۱۲
سلام میخواستم مفهوم این غزل رو بدونم واگ میشه تفسیرش رو بگید?:)
user_image
پونه
۱۳۹۵/۰۱/۰۷ - ۱۵:۲۵:۱۱
سلام میخواستم تفسیرومفهوم کلی این غزل رو بدونم?:)
user_image
مهدی
۱۳۹۵/۰۳/۲۱ - ۱۶:۴۸:۲۰
سلامسرکار بانو پونهصدالبته تفسیر و تعبیر غزلی از حضرت مولانا با آنهمه پیچیدگی ذهن آن بزرگوار که گاه به خصوص در داستانهای مثنوی به شکل مکالمات و مباحثات جلوه می کند کار آسانی نیست و صدالبته در یک حاشیه نویسی کوتاه شاید اصلا ممکن نباشد.اما جهت اشاره به مفهوم کلی غزل آنطور که پرسیده بودید؛ دیدگاه و درک شخصی خود را می توانم اینطور بیان کنم:کلیت غزل در تحریص و تشویق مخاطب به درک و آشنایی با بطون و عمق معانی دینی و عرفانی است. مولانا اصولا در وادی خداشناسی و خداپرستی دلیر است و دلیری را می ستاید.عشق اول سرکش و خونی بودتا گریزد آن که بیرونی بوددر این غزل نیز ؛ مولوی در یکایک ابیات ما را به دلیری فرامیخواند و از تن آسایی و ترس پرهیز می دهد.در دردی غم و اندیشه سیر چون نشوی؟می بینید که حضرت خداوندگار غم و اندیشه (اندیشه اینجا بیشتر به معنای فکر و خیال و دلواپسی برای امور روزمره است و نه به معنای تفکر در معنای متعالی آن) را درد شراب زندگی (درد لای و بخش بدطعم شراب است) می داند و دلیرانه جستجوی حقیقت (جمال یار) و پرستش او به یگانگی راستین (شراب مغانه) را توصیه می کند.سایر ابیات نیز به همین منوال روزمره گی ؛ دنیا اندیشی و ترس از ورود به وادی پرستش حق را در برابر دلیری و شادمانه دل به دریا زدن مینهد و پرواضح است داوری حضرت مولانا کدام شیوه را برتر می نهد:فسرده چند نشینی میان هستی خویشتنور آتش عشق و زبانه را چه شدستشادکام و تندرست باشید
user_image
پونه
۱۳۹۵/۰۴/۲۷ - ۱۲:۳۴:۵۹
بسیار بسیار ممنون :)
user_image
محسن
۱۳۹۶/۰۳/۳۱ - ۰۵:۵۲:۵۶
پیام کلی (شاه بیت) شعر به گمان من بیت دوم آن است که میگوید:«فسرده چند نشینی میان هستی خویش؟تنور آتش و عشق و زبانه را چه شده است؟»که البته معنیش هم واضح هست. به نظر میاد تفسیر بقیه ابیات شعر هم در راستای همین قالب کلی شاه بیت میگنجه. یعنی از خستگی و خمودگی و روزمرگی درآمدن و به همه مفاهیم دنیا و زندگی از پنجره عشق و اشتیاق نگاه کردن.در همین راستا و در اوج مثبت اندیشی بر افرادی که دایم از زندگی مینالند میتازد ("شکایت ار ز زمانه کند بگو تو برو!") و میگوید مشکل همین آدمها هستند و مگر زمانه چه مشکلی داره؟ ("زمانه بی تو خوشست و زمانه را چه شده است").نکته آخر که پند نسبتا متفاوتی (و البته در همان راستای کلی) میدهد خطاب به انسانهای دمدمی مزاجی است که هدف کلی و واحدی در زندگی ندارند و هر روز از شاخه ای به شاخه دیگر میپرند:«درخت وار چرا شاخ شاخ وسوسه اییگانه باش چو بیخ و یگانه را چه شدست»سبک مغزی اینگونه انسانها رو به سبکی و تنوع شاخه های نوک درخت تشبیه میکنه و البته در مصرع بعد توصیه میکنه مثل تنه درخت واحد و ریشه دار باشیم.
user_image
همایون
۱۳۹۹/۰۶/۱۱ - ۱۰:۱۱:۳۰
غزل علاوه بر حرف قافیه 'ه' دارای ردیف 'را چه شدست' است که معانی مختلف دارد جایی به معنی چی شده و اگر سئوالی ادا شود جایی به معنی چیزی نشده و جایی به معنی کجا رفته است و جایی هم به کجا رسیده است معنی میدهدبه نظر در ابتدای آشنایی با شمس سروده شده و حالت نصیحت گونه دارد و از غزل های متوسط است برخلاف آنکه از آتش و گرما می گوید خیلی غزل آتشینی نیست و هنوز حال و هوای شعر سازی گذشته را دارد و هنوزباه صلابت غزل های پس از غیبت شمس فاصله دارد
user_image
مسافر
۱۴۰۲/۰۵/۱۰ - ۰۴:۴۶:۲۶
سلام این غزل توسط آقای پرویز شهبازی در برنامه 896 گنج حضور به زبان ساده شرح داده شده است. می توانید ویدیو و صوت شرح  غزل را در آدرسهای  زیر پیدا کنید: aparat parvizshahbazi