مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۵۰۰

۱

قبله امروز جز شهنشه نیست

هر که آید به در بگو ره نیست

۲

عذر گو وز بهانه آگه باش

همه خفتند و یک کس آگه نیست

۳

نگذارد نه کوته و نه دراز

آتشی کو دراز و کوته نیست

۴

در چه طبع تو خیالاتست

یوسفی بی‌خیال در چه نیست

۵

چون که گندم رسید مغز آکند

همره ماست و همره که نیست

۶

پاره پاره کند یکایک را

عشق آن یک که پاره ده نیست

۷

گه گهی می‌کشند گوش تو را

سوی آن عالمی که گه گه نیست

۸

شمس تبریز شاه ترکانست

رو به صحرا که شه به خرگه نیست

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 323
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 215
عندلیب :

نظرات

user_image
همایون
۱۳۹۹/۰۶/۱۱ - ۱۲:۳۳:۵۳
از غزل های جاندار و آتشین و پخته و زیبا که ویژگی عشق جلال دین را بخوبی بیان میکندبا ردیف 'نیست' و حرف قافیه 'ه' عالمی که گه گه نیست یعنی همیشگی و اصیل استویژگی عشق نزد جلال دین عشقی است که میان دو انسان پیدا میشود و خیالات را از چاه بیرون میکشد و به گندم رسیده تبدیل میکند که همگی را برخودار میکند و از یگانگی محض برخوردار است مثل هستی که یگانه است و گسترده، این عشق در عالم معنی شاه یگانه است که می تازد و معانی تازه را شکار میکند و در قصر و بارگاه نمی نشیند