مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۵۰۳

۱

بر شکرت جمع مگس‌ها چراست

نکته لاحول مگسران کجاست

۲

هر نظری بر رخ او راست نیست

جز نظری کو ز ازل بود راست

۳

اسب خسان را به رخی پی بزن

عشوه ده ای شاه که این روی ماست

۴

عشوه و عیاری و جور و دغل

تو نکنی ور کنی از تو رواست

۵

از تو اگر سنگ رسد گوهرست

گر تو کنی جور به از صد وفاست

۶

تیره نظر چونک ببیند دو نقش

جامه درد نعره زند کاین صفاست

۷

چونک هر اندیشه خیالی گزید

مجلس عشاق خیالش جداست

۸

کعبه چو از سنگ پرستان پرست

روی به ما آر که قبله خداست

۹

آنک از این قبله گدایی کند

در نظرش سنجر و سلطان گداست

۱۰

جز که به تبریز بر شمس دین

روح نیاسود و نخفت و نخاست

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 325
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 216
عندلیب :

نظرات

user_image
همایون
۱۳۹۹/۰۶/۱۱ - ۱۵:۱۸:۲۰
از وجود جلال دین و رویداد ملاقات شمس، جهش عظیمی در عرفان ایران پدید می آید شمس عصاره عرفان کلاسیک زمانه است که بزرگانی چون بایزید، حلاج، سهروردی و ابن عربی و دیگران عصر طلایی آنرا ساخته بودندجلال دین نیز از تشنگان این فرهنگ بوداین دو اما راهی به دوره طلایی دیگری گشودند و خیالات تازه ای را پروراندند ممکن است کسان دیگری هم دور شمس بوده باشند که حتمن اینگونه بوده است یا از روی دوستی و یا دشمنی و آزارولی مهم دیدار شمس و جلال دین است که از ارزش والایی برخودار است و این غزل بر آن تاکید میکند، گویی اتفاق عظیمی روی داده است که حتی نمیتوان آنرا توضیح داد و بیان کرد ولی کارایی آن در آینده نشان داده خواهد شداز شمس میخواهد هر گونه که صلاح میدانی چه عشوه و چه دغل کاری کن که این کار صورت بگیرد و خود نیز همه کوشش خود را بخرج میدهد