
مولانا
غزل شمارهٔ ۵۰۳
۱
بر شکرت جمع مگسها چراست
نکته لاحول مگسران کجاست
۲
هر نظری بر رخ او راست نیست
جز نظری کو ز ازل بود راست
۳
اسب خسان را به رخی پی بزن
عشوه ده ای شاه که این روی ماست
۴
عشوه و عیاری و جور و دغل
تو نکنی ور کنی از تو رواست
۵
از تو اگر سنگ رسد گوهرست
گر تو کنی جور به از صد وفاست
۶
تیره نظر چونک ببیند دو نقش
جامه درد نعره زند کاین صفاست
۷
چونک هر اندیشه خیالی گزید
مجلس عشاق خیالش جداست
۸
کعبه چو از سنگ پرستان پرست
روی به ما آر که قبله خداست
۹
آنک از این قبله گدایی کند
در نظرش سنجر و سلطان گداست
۱۰
جز که به تبریز بر شمس دین
روح نیاسود و نخفت و نخاست
تصاویر و صوت


نظرات
همایون