
مولانا
غزل شمارهٔ ۵۲۶
۱
ای لولیان ای لولیان یک لولییی دیوانه شد
تشتش فتاد از بام ما، نک سوی مجنونخانه شد
۲
میگشت گِرد حوض او، چون تشنگان در جست و جو
چون خشک نانه ناگهان در حوض ما ترنانه شد
۳
ای مرد دانشمند تو دو گوش از این بربند تو
مشنو تو این افسون کهاو ز افسون ما افسانه شد
۴
زین حلقه نجهد گوشها کاو عقل برد از هوشها
تا سر نهد بر آسیا چون دانه در پیمانه شد
۵
بازی مبین بازی مبین اینجا تو جانبازی گزین
سرها ز عشق جعد او بس سرنگون چون شانه شد
۶
غره مشو با عقل خود بس اوستاد معتمد
کهاستون عالم بود او، نالانتر از حنانه شد
۷
من که ز جان ببریدهام چون گل قبا بدریدهام
زان رو شدم که عقل من با جان من بیگانه شد
۸
این قطرههای هوشها مغلوب بحر هوش شد
ذرات این جانریزهها مستهلک جانانه شد
۹
خامش کنم فرمان کنم وین شمع را پنهان کنم
شمعی که اندر نور او خورشید و مه پروانه شد
تصاویر و صوت


نظرات
هنگامه حیدری
هنگامه حیدری
فریبا
سعدی حائری
همایون
مهدی قناعت پیشه
نادر..
شقایق عسگری
هیچ
امیر آدینه لو
سایه ی هیچ