
مولانا
غزل شمارهٔ ۵۲۹
۱
خامی سوی پالیز جان آمد که تا خربز خورد
دیدی تو یا خود دید کس کاندر جهان خر بز خورد؟
۲
تروندهٔ پالیز جان هر گاو و خر را کی رسد؟
زان میوههای نادره، زیرکدل و گربز خورد
۳
آن کس که در مغرب بود یابد خورش از اندلس
وان کس که در مشرق بود او نعمت هرمز خورد
۴
چون خدمت قیصر کند او راتبه قیصر خورد
چون چاکر اربز بود از مطبخ اربز خورد
۵
آن کاو به غصب و دزدییی آهنگ پالیزی کند
از داد و داور عاقبت اشکنجههای غز خورد
۶
تُرک آن بود کز بیم او دیه از خراج ایمن بود
تُرک آن نباشد کز طمع سیلی هر قنسز خورد
۷
وان عقل پرمغزی که او در نوبهاری دررسد
از پوستها فارغ شود، کی غصه قندز خورد؟
۸
صفرایییی کز طبع بد از نار شیرین میرمد
نار ترش خواهد ولی آن به که نار مز خورد
۹
خامش نخواهد خورد خود این راحهای روح را
آن کس که از جوعالبقر ده مرده ماش و رز خورد
تصاویر و صوت


نظرات
محسن خ
روزبه
وفایی
همایون
هیشکی
علی
پاسخ به دوست بزرگوارمون هیشکی؛اسرار مورد نظر شما از همین حواشی و زحمت های نکته بینی دوستان به دست میاد