
مولانا
غزل شمارهٔ ۵۳
۱
عشق تو آورد قدح پر ز بلاها
گفتم می مینخورم پیش تو شاها
۲
داد می معرفتش آن شکرستان
مست شدم برد مرا تا به کجاها
۳
از طرفی روح امین آمد پنهان
پیش دویدم که ببین کار و کیاها
۴
گفتم ای سر خدا روی نهان کن
شکر خدا کرد و ثنا گفت دعاها
۵
گفتم خود آن نشود عاشق پنهان
چیست که آن پرده شود پیش صفاها
۶
عشق چو خون خواره شود وای از او وای
کوه احد پاره شود خاصه چو ماها
۷
شاد دمی کان شه من آید خندان
باز گشاید به کرم بند قباها
۸
گوید افسرده شدی بینظر ما
پیشتر آ تا بزند بر تو هواها
۹
گویم کان لطف تو کو ای همه خوبی
بنده خود را بنما بندگشاها
۱۰
گوید نی تازه شوی هیچ مخور غم
تازهتر از نرگس و گل وقت صباها
۱۱
گویم ای داده دوا هر دو جهان را
نیست مرا جز لب تو جان دواها
۱۲
میوه هر شاخ و شجر هست گوایش
روی چو زر و اشک مرا هست گواها
تصاویر و صوت


نظرات
چنور برهانی
چنور برهانی
چنور برهانی