مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۵۵۵

۱

چونک جمال حسن تو اسب شکار زین کند

نیست عجب که از جنون صد چو مرا چنین کند

۲

بال برآرد این دلم چونک غمت پرک زند

بارخدا تو حکم کن تا به ابد همین کند

۳

چونک ستاره دلم با مه تو قران کند

اه که فلک چه لطف‌ها از تو بر این زمین کند

۴

باده به دست ساقیت گرد جهان همی‌رود

آخر کار عاقبت جان مرا گزین کند

۵

گرچه بسی بیاورد در دل بنده سر کند

غیرت تو بسوزدش گر نفسی جز این کند

۶

از دل همچو آهنم دیو و پری حذر کند

چون دل همچو آب را عشق تو آهنین کند

۷

جان چو تیر راست من در کف تست چون کمان

چرخ از این ز کین من هر طرفی کمین کند

۸

دیده چرخ و چرخیان نقش کند نشان من

زانک مرا به هر نفس لطف تو همنشین کند

۹

سجده کنم به هر نفس از پی شکر آنک حق

در تبریز مر مرا بنده شمس دین کند

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 372
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 235
علیرضا بخشی زاده روشنفکر :
عندلیب :

نظرات

user_image
همایون
۱۳۹۷/۰۱/۲۰ - ۱۹:۲۵:۲۴
این غزل حقیقتی را از زبان خود جلال دین در باره خودش آشکار می‌‌سازدپیوستن شمس و جلال دین رویدادی ویژه در عرفان و رازورزی است که بی‌ نظیر و بی‌ همتاست استثنا و جداگانه‌ای بی‌ مانند که آغاز گر گردش عشق و عرفان ویژه‌ای میان همه انسان‌ها می‌‌شودگویی عرفان برای نخستین بار قابل آموزش می‌‌گردد و ذوق همگان را بر می‌‌انگیزدو نام جلال دین را در جهان بطور روز افزون آشنای همگان می‌‌سازد چرا که این عرفان خود به خود گسترش می‌‌یابد گویی جلال دین هر روز هم چنان شمس را ملاقات می‌‌کند و هر روز پیامی نو به هستی‌ عرضه می‌‌دارد و براستی عرفان آنان چون آتشی زنده زبانه می‌‌کشد و به روح انسان گرمی و نرمی و خرمی می‌‌بخشدعرفانی رها که به هیچ مذهب و آئینی و هیچ قاعده و قانونی مربوط نمی شود و رنگ کهنگی نمی پذیردو بطور خالص و ناب به بن مایه‌های وجود و کنه روان آدمی همبستگی و یک پارچگی سازنده دارد
user_image
یحیا راستگو
۱۳۹۷/۰۶/۱۶ - ۱۷:۲۵:۲۷
به نظر می رسد مصراع چهارم بهر خدا باشد نه بار خدا.