مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۵۵۹

۱

زهره عشق هر سحر بر در ما چه می‌کند

دشمن جان صد قمر بر در ما چه می‌کند

۲

هر که بدید از او نظر باخبرست و بی‌خبر

او ملکست یا بشر بر در ما چه می‌کند

۳

زیر جهان زبر شده آب مرا ز سر شده

سنگ از او گهر شده بر در ما چه می‌کند

۴

ای بت شنگ پرده‌ای گر تو نه فتنه کرده‌ای

هر نفسی چنین حشر بر در ما چه می‌کند

۵

گر نه که روز روشنی پیشه گرفته رهزنی

روز به روز و ره گذر بر در ما چه می‌کند

۶

ور نه که دوش مست او آمد و درشکست او

پس به نشانه این کمر بر در ما چه می‌کند

۷

گر نه جمال حسن او گرد برآرد از عدم

این همه گرد شور و شر بر در ما چه می‌کند

۸

از تبریز شمس دین سوی که رای می‌کند

بحر چه موج زد گهر بر در ما چه می‌کند

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 374
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 236
علیرضا بخشی زاده روشنفکر :
فاطمه زندی :
عندلیب :

نظرات

user_image
امید مددی
۱۳۹۶/۰۴/۳۱ - ۰۲:۴۴:۰۷
با سلام و احترام، بیت سوم قافیه رعایت نشده و صحیح آن چنین است:سنگ از او شده گهر بر در ما چه می‌کند
user_image
همایون
۱۳۹۷/۰۷/۰۳ - ۱۸:۱۲:۴۶
برخی هنگامی که پای به میدان می‌‌گذارند فرخندگی نیز درخشان می‌‌شود و شادی و عشق و طرب نیز گرم می‌‌گردد این راز آمیزی هستی‌ است که منتظر بعضی‌ هاست تا بیایند نه همهزهره عشق خودش می‌‌آید ما نمی توانیم عشق را به چنگ آوریم بلکه می‌‌توانیم راه آن را هموار کنیم و گرد و غبار را بروبیمو ترازوی خود را میزان کنیم و دل و جان به آب حکمت ز غبار‌ها بشوییم وقتی عشق آمد دنیای دیگری با خود می‌‌آورد که سنگ را گوهر می‌‌کند و عدم را هست می‌‌سازد و روز روشن هر چه بخواهد به چنگ می‌‌آورد و رویش به سوی کسی‌ است و در کسی‌ را می‌‌زند که می‌‌داند و آشنای اوستمانند دریای بی‌ کرانی که گوهر خود را درست جلوی پای کسی‌ می‌‌اندازد که می‌‌خواهدجلال دین معلم و آموزگار عشق است و خود از شمس آموخته است