مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۵۶۰

۱

عاشق دلبر مرا شرم و حیا چرا بود

چونک جمال این بود رسم وفا چرا بود

۲

این همه لطف و سرکشی قسمت خلق چون شود

این همه حسن و دلبری بر بت ما چرا بود

۳

درد فراق من کشم ناله به نای چون رسد

آتش عشق من برم چنگ دوتا چرا بود

۴

لذت بی‌کرانه ایست عشق شدست نام او

قاعده خود شکایتست ور نه جفا چرا بود

۵

از سر ناز و غنج خود روی چنان ترش کند

آن ترشی روی او روح فزا چرا بود

۶

آن ترشی روی او ابرصفت همی‌شود

ور نه حیات و خرمی باغ و گیا چرا بود

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 375
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 236
علیرضا بخشی زاده روشنفکر :
عندلیب :

نظرات

user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۸/۰۲ - ۱۷:۴۵:۲۹
بی کرانه را اکرانک هم نوشته اند و ان صفت زروان است
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۸/۰۲ - ۱۷:۴۵:۵۱
امارک را هم داریم یعنی بی نهایت
user_image
همایون
۱۳۹۷/۰۷/۰۳ - ۱۸:۴۴:۱۴
این نگاه به جهان و گرداننده آن یعنی‌ عشق، و فراوانی و بخشندگی آن را باید با دید دین فروشان و نگاه فریب کاران و غم پرستان مقایسه کرد هر چند که جلال دین با مقایسه و قیاس رابطه خوبی‌ ندارد و آن را آفت عقل بشر می‌‌داندفراق ما از دوری نیست بلکه از زیبائی بی‌ اندازه و بخشندگی بی‌ پایان یار است، تازه از درد فراق نیز بهره‌ای پیدا می‌‌شود و آن شنیدن و نواختن موسیقی‌ و طرب است و از خشم دلبر نیز خرمی جهان حاصل می‌‌گردد و هیچ جایی‌ برای شرم و احساس گناه باقی‌ نمی ماند و اگر شکایتی هست همانا از لطف بی‌ اندازه و ظرفیت و توانائی محدود ماست
user_image
مسافر
۱۴۰۲/۰۵/۱۰ - ۰۴:۲۱:۱۹
سلام این غزل توسط آقای پرویز شهبازی در برنامه 897 گنج حضور به زبان ساده شرح داده شده است. می توانید ویدیو و صوت شرح  غزل را در آدرسهای  زیر پیدا کنید: aparat parvizshahbazi