مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۵۶۱

۱

طوطی جان مست من از شکری چه می‌شود

زهره می پرست من از قمری چه می‌شود

۲

بحر دلم که موج او از فلک نهم گذشت

خیره بمانده‌ام که او از گهری چه می‌شود

۳

باغ دلم که صد ارم در نظرش بود عدم

نرگس تازه خیره شد کز شجری چه می‌شود

۴

جان سپه‌ست و من علم جان سحر‌ست و من شبم

این دل آفتاب من هر سحری چه می‌شود

۵

دل شده پاره پاره‌ها در نظر و نظاره‌ها

کاین همه کون هر زمان از نظری چه می‌شود

۶

از غلبات عشق او عقل چه شور می‌کند

وز لمعان جان او جانوری چه می‌شود

۷

من همگی چو شیشه‌ام شیشه‌گری‌ست پیشه‌ام

آه که شیشهٔ دلم از حجری چه می‌شود

۸

باخبران و زیرکان گرچه شوند لعل کان

بی خبرند از این کز او بی‌خبری چه می‌شود

۹

از تبریز شمس دین راست شود دل و نظر

آن نظر خوش از کژ و کژنگری چه می‌شود

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 375
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 236
علیرضا بخشی زاده روشنفکر :
محسن لیله‌کوهی :
عندلیب :

نظرات

user_image
احمد
۱۳۹۵/۰۵/۱۲ - ۰۱:۴۶:۳۱
احتراما راهنمایی بفرمایید منظور حضرت مولانا از فلک نهم در بیت دوم چیست؟ با توجه به هفت آسمان و هفت شهر عشق و هفت وادی عرفان و ...ارادتمند
user_image
رضا
۱۳۹۶/۰۴/۲۴ - ۰۵:۳۲:۵۴
بر اساس درک پیشینیان منظور از افلاک اجسامی بوده است­ که بر گرد زمین می چرخند که از نُه طبقه تشکیل می شده است­. هفت فلک از آن هریک به­نام یکی ازسیارات نام­گذاری شده با این استثنا که خورشید را فلک چهارم می نامیدند و البته زمین جز افلاک محسوب نمی شده. فلک هشتم ستارگان بوده و فلک نهم را فلک اطلس می نامیدند که آخرین حد از عالم اجسام بوده است.