
مولانا
غزل شمارهٔ ۵۶۱
۱
طوطی جان مست من از شکری چه میشود
زهره می پرست من از قمری چه میشود
۲
بحر دلم که موج او از فلک نهم گذشت
خیره بماندهام که او از گهری چه میشود
۳
باغ دلم که صد ارم در نظرش بود عدم
نرگس تازه خیره شد کز شجری چه میشود
۴
جان سپهست و من علم جان سحرست و من شبم
این دل آفتاب من هر سحری چه میشود
۵
دل شده پاره پارهها در نظر و نظارهها
کاین همه کون هر زمان از نظری چه میشود
۶
از غلبات عشق او عقل چه شور میکند
وز لمعان جان او جانوری چه میشود
۷
من همگی چو شیشهام شیشهگریست پیشهام
آه که شیشهٔ دلم از حجری چه میشود
۸
باخبران و زیرکان گرچه شوند لعل کان
بی خبرند از این کز او بیخبری چه میشود
۹
از تبریز شمس دین راست شود دل و نظر
آن نظر خوش از کژ و کژنگری چه میشود
تصاویر و صوت


نظرات
احمد
رضا