مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۵۷۴

۱

مرا عاشق چنان باید که هر باری که برخیزد

قیامت‌های پرآتش ز هر سویی برانگیزد

۲

دلی خواهیم چون دوزخ که دوزخ را فروسوزد

دو صد دریا بشوراند ز موج بحر نگریزد

۳

ملک‌ها را چه مندیلی به دست خویش درپیچد

چراغ لایزالی را چو قندیلی درآویزد

۴

چو شیری سوی جنگ آید دل او چون نهنگ آید

بجز خود هیچ نگذارد و با خود نیز بستیزد

۵

چو هفت صد پرده دل را به نور خود بدراند

ز عرشش این ندا آید بنامیزد بنامیزد

۶

چو او از هفتمین دریا به کوه قاف رو آرد

از آن دریا چه گوهرها کنار خاک درریزد

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 383
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 241
علیرضا بخشی زاده روشنفکر :
محسن لیله‌کوهی :
عندلیب :
فاطمه زندی :

نظرات

user_image
علی
۱۳۸۸/۱۱/۲۵ - ۱۰:۴۵:۵۱
سلام و خسته نباشیدبا توجه به معنا به نظر می‌رسد در بیت سوم، مصرع اول، "چه" باید به "چو" تغییر یابد.
پاسخ: دوستان لطفاً با منبع چاپی مقایسه کنند نتیجه را اطلاع دهند تا اگر لازم است تصحیح کنیم. فکر می‌کنم در غزلیات شمس «چه» به جای «چو» زیاد به کار رفته باشد و این یا زبان خاص مولوی یا رسم‌الخط معمول دیوان او بوده.
user_image
رضا
۱۳۹۰/۰۹/۳۰ - ۰۵:۲۱:۰۱
چه باید به چو تغییر یابد...
user_image
هانیه
۱۳۹۱/۰۳/۰۸ - ۰۲:۰۶:۲۰
در دیوان شمس گزیده ی دکتر شفیعی:فلک ها را چو مندیلی...ممنون. :)
user_image
علیرضا
۱۳۹۳/۰۹/۰۳ - ۱۳:۳۴:۵۷
منابع دیگری که این شعر رو در آنها دیدم در مصرع دوم بیت اول "پیامدهای پرآتش ...." استند.
user_image
سید عباس
۱۳۹۵/۰۶/۱۱ - ۰۳:۴۲:۲۶
سلامو ادبدر بیت سوم برای مندیلی معنایی یافت نشد
user_image
بابک چندم
۱۳۹۵/۰۶/۱۱ - ۰۳:۵۴:۳۶
جناب سید عباس،از فرهنگ معینمندیل: دستمال، دستار، عمامه
user_image
حسین فرزین
۱۳۹۶/۰۵/۲۴ - ۰۲:۱۶:۴۸
چه بجای چو زیاد بکار رفته است لکن اینجا در نوشته ها " چو " آمده است . نیز معنای مندیل ، همان عمامه یا دستاری است که عموما توانگران و آبرومندان بر سر می نهاده اند . درود و بدرود
user_image
ســراج
۱۳۹۶/۱۰/۱۳ - ۰۱:۵۱:۳۱
درود و مهر فراوان..در نسخه تصحیح و طبع بدیع الزمان فروزانفر بیت سوم مصرع اول اینطور آمده:مُلکها را » چو « مندیلی به دست خویش درپیچد...لطفاً تصحیح بفرمایید،سپاس و درودها،سراج
user_image
همایون
۱۳۹۷/۰۱/۰۲ - ۱۵:۱۵:۴۹
این غزل مثل مانیفست و بیانیّه عاشقی استعاشق نیرومند است و همواره با دستان پر از راه و سفر باز می‌‌گردد و با ناراستی و دروغ می‌‌ستیزد قابل توجه کسانی که عرفان و به خصوص عرفان ‌ایرانی را به کاهلی و گوشه نشینی متهم می‌‌کنند و حتی آنرا علت عقب ماند‌گی سرزمین خود به شمار می‌‌آورند و یا آنرا یک نوع گرایش مذهبی‌ و خرافی می‌‌دانند حال آنکه عرفای ما اکثرا مورد غضب حاکمان و زاهدان وابسته به آن‌ها بوده اند و بسیاری نیز جان خود را در این راه از دست داده اند زیرا اساس عرفان نو آوری و شکار معنی‌‌های نو و بزرگی‌ انسان حتی بر تر از فرشته‌های فرضی‌ در آسمان است، طوری که علم روانشناسی امروز اندک اندک به رموز کشف شده توسط عرفا از ضمیر ناخودآگاه و ژرفای درون آدمی پی‌ می‌‌برد
user_image
شیما
۱۳۹۸/۰۱/۰۹ - ۰۶:۴۶:۴۵
مندیل به معنای دستمال است. پارچه ای که با آن دست یا عرق را پاک کنند.
user_image
امین
۱۳۹۹/۰۲/۳۱ - ۰۹:۰۶:۲۵
در تصیف "مرا عاشق" در آلبوم "لاله بهار" استاد شهرام ناظری، بیت دوم را با اندکی تغییر و بصورت زیر اجرا نموده‌اند:دلی خواهیم چون دوزخ که دوزخ را فروسوزددو صد دریا بشوراند ز موج بحر "نپرهیزد"
user_image
سید محمد رضا
۱۳۹۹/۱۱/۱۹ - ۰۴:۵۸:۲۶
این شعر را هم استاد ایرج بسطامی در فایل تصویری البوم مژده بهار با همکاری گروه عارف . بسیار زیبا اجرا کرده
user_image
Ouchen
۱۴۰۰/۰۴/۲۹ - ۰۶:۲۲:۴۴
  💜#مولانا در این غزل سنت شکنی می‌کند.این بار نه از زبان خویش می‌سراید،نه پرده از رازی برمی‌دارد و نه با یار عشق‌بازی می‌کند.این بار#مولانا از زبان خود یار می‌گوید. چه بسا که به حق، این غزل نجوای خداوند در گوش او بوده و هم او خواسته که به زبان #مولانا با مردمان سخن بگوید. اما هر چه که هست، #مولانا در این غزل نشانه های عاشق و سالک واقعی را به روشنی بیان می‌کند،و این نشانه ها با آنچه معمولاً شنیده ایم تفاوت بسیار دارد. در غزل #مولانا ،عاشقْ ساکن نیست، رخوت ندارد، شبانه روز گوشه نشین و سر به سجده نیست، عشقش زبانی نیست دلی ست. از نظر او (که به زبان پروردگار است) عاشق دلسوخته است، دلش از دوزخ داغ‌تر است و از دریا بزرگتر، می‌تواند چرخ و فلک را به اشاره ای به زیر آورد، عاشق در غزل #مولانا تا عمق هفت دریای عشق را غوص کرده است. از وجودش برکت می‌بارد و آنقدر از خود بی‌خود است که برای خدا هم غیر قابل پیش بینی ست. عاشق واقعی از نظر او کسی ست که از همه بریده و فقط به او وصل شده و حتی با خود خویش هم سر ستیز دارد.و چقدر این اوصاف با خصلت‌های مدعیان خدا شناسی و دین فروشان ظاهر فریب فرق دارد.  
user_image
هادی رنجبران
۱۴۰۰/۱۰/۰۲ - ۱۴:۱۴:۰۵
+ راوی این غزل، بی¬تردید معشوق است. او ویژگی¬های آرمانی عاشق خویش را برمی¬شمارد و می¬گوید: عاشق من باید چنین و چنان باشد؛ امّا صفاتی که برای عاشق خویش بر می¬شمارد به صفات و ویژگی¬های «معشوق» شباهت دارد: کسی که با هر بار برخواستنش قیامت بپا کند، دل آتشینش دوزخ را بسوزاند، دوصد دریا را بشوراند، ... با نور وجودش عرش را به ستایش وادارد. شخصیّتی چنین متعالی و قدرتمند، شخصی والاست که با الگوی سنّتی عاشق در غزلیات زمینی مطابقت ندارد. اگر خود راوی او را عاشق نمی¬نامید، خواننده چنین فردی را معشوق می¬پنداشت.
user_image
عباس جنت
۱۴۰۲/۱۰/۰۳ - ۱۵:۴۴:۲۵
بنامیزد = بنام ایزد  
user_image
عبدالرضا ناظمی
۱۴۰۳/۰۱/۱۱ - ۰۴:۲۶:۰۶
درود    آنچه در این شعر حضرت مولانا برایم جالب بود  شرح سینمایی و روایتی و تخیل  عشق دیوانه وار و بدون کنترل  و قدرتمند  است که بمانند سوپر قهرمانان  مدرن  فیلمهای تخیلی قدرتی  بی نهایت  دارد   قدرت اراده وحشتناک ایجاد شده از عشقی که زمان طغیان چنان قدرتمند است  که دنیا را قیامت می سازد و به آتش می کشد و  زمان و مکان  را در می نوردد و دوزخ و قواعد و درست و غلط و ..  هر چه که  مانع او شود را چون پر کاهی می سوزاند و چنان آتشی بر پا می سازد که آب صدها اقیانوس  را یارای  مقاومت در برابر آن نیست  کوهها و  دشت ها را همانگونه که عمامه را بدور دست می پیچند  تا آماده کنند بهمان صورت  در هم می تند  و خورشید چنان در مقابلش حقیر است که آن  را بمانند فانوسی  می آویزد و زمان  هیجانات عاشقانه  چنان به میدان می آید که هیچ هراسی در دلش نیست و خشمناک بر ههر چه مانع او و معشوق گردد حمله می کند و حتی بمانند  درنده ای که هنگام جنگ حریف را مغلوب می کند و جهت ایجاد رعب و وحشت  بر خود نیز  ضربه می زند به میدان می تازد  و علیرغم این  رها شدگی و بی خودی ها و  ترسی که در قلوب یاران می اندازد از سمت پروردگار نیز بر او  آفرین  می آید و زمانی که چون اژدهایی از دریا  عاشقی  به کوه رستگاری  اوج می گیرد  یاران در راه از  گوهر ها  و افاضات او که مانند تراوشاتی  که  زمان بیرون آمدن از آب از تن می ریزد  از او به اطراف  پخش می شود بهره می گیرند عشقی اینگونه قدرتمند   اینگونه رها     و اینگونه متمرکز    واویلایی   است
user_image
عبدالرضا ناظمی
۱۴۰۳/۰۱/۱۱ - ۰۴:۳۰:۲۹
و البته  شباهتهای ابتدای  این شعر در وصف قیامت  با  سوره مبارکه انفطار نیز قابل بررسی است .