
مولانا
غزل شمارهٔ ۵۷۵
۱
ایا سر کرده از جانم تو را خانه کجا باشد
الا ای ماه تابانم تو را خانه کجا باشد
۲
الا ای قادر قاهر ز تن پنهان به دل ظاهر
زهی پیدای پنهانم تو را خانه کجا باشد
۳
تو گویی خانه خاقان بود دلهای مشتاقان
مرا دل نیست ای جانم تو را خانه کجا باشد
۴
بود مه سایه را دایه به مه چون میرسد سایه
بگو ای مه نمیدانم تو را خانه کجا باشد
۵
نشان ماه میدیدم به صد خانه بگردیدم
از این تفتیش برهانم تو را خانه کجا باشد
تصاویر و صوت


نظرات
هنگامه حیدری
شهرآشوب
همایون
محمدحسین مسعودی گاوگانی
هادی رنجبران
پاسخ دادن و
پاسخ شنیدن نیست، بلکه برای قصد ثانوی است. شاعر می¬پرسد تا از رهگذر پرسش، خواننده را به تامّل و تفکّر بیشتر وادارد. شاعر از ظرفیت¬های زبان و جمله¬ها و کلمه¬های آن بهره می¬برد و پرسش را با تمام گونه¬های بلاغی و مؤثر آن در سخن می¬گنجاند. مولانا در ردیف¬ها چنین کرده است. او گاه خود را با یار همنشین می¬بیند و از این رهگذر احوال خود را خوش می¬کند که با او در گفت¬و¬گو است و امیدوار است که
پاسخی بشنود.