
مولانا
غزل شمارهٔ ۵۷۸
مرا عهدیست با شادی که شادی آن من باشد
مرا قولیست با جانان که جانان جان من باشد
به خط خویشتن فرمان به دستم داد آن سلطان
که تا تختست و تا بختست او سلطان من باشد
اگر هشیار اگر مستم نگیرد غیر او دستم
وگر من دست خود خستم همو درمان من باشد
چه زَهره دارد اندیشه که گِرد شهر من گردد
که قصد مُلک من دارد چو او خاقان من باشد
نبیند روی من زردی به اقبال لب لعلش
بمیرد پیش من رُستم چو او دَستان من باشد
بِدَرَم زَهره زُهره خراشم ماه را چهره
بَرَم از آسمان مُهره چو او کیوان من باشد
بِدَرَم جُبه مَه را بریزم ساغر شَه را
وگر خواهند تاوانم همو تاوان من باشد
چراغ چرخ گردونم چو اِجری خوار خورشیدم
امیر گوی و چوگانم چو دل میدان من باشد
منم مصر و شکرخانه چو یوسف در بَرَم گیرد
چه جویم ملک کنعان را؟ چو او کنعان من باشد
زهی حاضر زهی ناظر زهی حافظ زهی ناصر
زهی الزام هر منکر چو او برهان من باشد
یکی جانیست در عالم که ننگش آید از صورت
بپوشد صورت انسان ولی انسان من باشد
سر ماهست و من مجنون مجنبانید زنجیرم
مرا هر دم سر مه شد چو مه بر خوان من باشد
سخن بخش زبان من چو باشد شمس تبریزی
تو خامُش تا زبانها خود چو دل جنبان من باشد
تصاویر و صوت


نظرات
ناز بانو
فرزانه
الهه
سپیدار م
ایمان
برگ بی برگی
nabavar
برگ بی برگی
nabavar
ن،ن
برگ بی برگی
برگ بی برگی
شیرین
سهیلا
حکیم ابیانه
برگ بی برگی
پاسخ ندادند این بنده در اندازه درک خودم راجع به بیت مورد نظر شما نظر خود را بگویم : یکی جانیست در عالم که ننگش آید از صورت بپوشد صورت انسان ولی انسان من باشدجانی که در عالم است همان اصل واقعی انسان است که از جنس زندگی یا همان خدا میباشد ولی انسان از همان اوان کودکی با چیزهای این جهانی آشنا و هم هویت میشود که تا حدودی به آنها نیاز دارد به جهت شناسایی اصل خویشتن با آن من ساخته ذهنش و قرار نیست به این چیزها تا این حد وابسته شود که من اصلی خود را از یاد برده و در ورطه بلا ، غم ، درد ، و هجران بیفتد و این جان اصلی یا خدا و یا زندگی از این من ساخته شده توسط ذهن که در اینجا مولانا آن را صورت می نامد ننگ داشته و بیزار است و این من جعلی ساخته شده توسط ذهن ظاهری انسان گونه دارد وصورت انسان بخود گرفته است چرا که شخص گمان می برد آین من ساخته ذهن همان من واقعی و اصلی اوست ولی در واقع این ساخته و پرداخته ذهن ، انسان من ذهنی میباشد . البته سعی بسیار می طلبد تا این پرده پندار به کناری رود و انسان به من واقعی خود وصل شود که عارفان بزرگی همچون مولانا کاملاً به خود و یا خدا زنده شدند و دیگران نیز در اندازه سعی و توان خود قادر به انجام این مهم هستند . موفق و پایدار باشید
بابک چندم
حجت الله ماله میر
محمد
Mahyar
عباس جنت
احمد
اکبر khayat۱۴۹۳@gmail.comا
رحمان حق پرست
Mahyar
Mahyar
رحمان حق پرست
Mahyar
میثم
Rewen
علیرضا
سجاد
لئون
nabavar
لئون
nabavar
Mahyar
حامد کهندل
Homa.Akbar
محسن
برسام رضوی
رضا خان
ج اروجی
vafa
پاسخگوی تمام منکرات بر مولانا باشد پس آفرین بر حضور و نظارت و حفاظت و یاری او. *از منطق الطیر عطار نیشابوری.پ.ن: دوستان، به دلیل محدودیتهایی که وجود داره نتونستم تفسیر و غزل کامل رو اینجا منتشر کنم. آیدی چنلم توی تلگرام رو اینجا میذارم تا اگر علاقه داشتید شعر کامل رو اونجا دریافت کنید.پیوند به وبگاه بیرونیو یا فقط سرچ کنید: " آغازِ شعرِ بودن"