مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۵۸۴

۱

یکی گولی همی‌خواهم که در دلبر نظر دارد

نمی‌خواهم هنرمندی که دیده در هنر دارد

۲

دلی همچون صدف خواهم که در جان گیرد آن گوهر

دل سنگین نمی‌خواهم که پندار گهر دارد

۳

ز خودبینی جدا گشته پر از عشق خدا گشته

ز مالش‌های غم غافل به مالنده عبر دارد

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 388
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 244
عندلیب :

نظرات

user_image
بهاره
۱۳۹۸/۰۶/۲۰ - ۰۱:۴۳:۲۴
با عرض درود حضور عزیزان آگاه.ممنون میشممنظور از "گولی" در بیت اول رو شرح بدین. و اینکه در بیت دوم گهر همون گوهر هست. در کل اگر شرحی بر این غزل دارید از من دریغ نکنید. سپاسگزارم.
user_image
عباس
۱۴۰۰/۰۱/۱۵ - ۲۰:۰۸:۴۰
با تشکر از دست اندر کاران محترم سایت ارزشمند گنجور. با سلام به خانم بهاره . گولی یعنی چلی‌‌؛ خلی؛ احمقی؛ غفلت؛ نادانی؛ و ابلهی. گهر مخفف گوهر است ولی در معنای شعر فرق میکنه. یکی گولی میخواهم که همه نگاهش و حواسش به دلبر باشه. نمیخوام کسی را که توانایی ها و استعدادهای خودش را جدی گرفته و توجه اش به هنرش است و به دلبر آنطور که گولی با تمام وجود توجه دارد توجه ندارد. دلی میخوام مثل صدف که انعطاف داشته باشه و باز باشه که در جانش آن گوهر که همان دلبر است را جای دهد. دلی سنگین نمیخواهم که نه انعطاف داره ‌‌‌و نه سبکه و‌‌ فقط افکار ارزشمند داره و بر خلاف آن دلی که در جانش دلبر را جا داده دل سنگین فقط در جانش افکار ارزشمند خودش را جا داده و دل را سنگین ‌‌‌کرده در حقیقت در جان فقط جای برای گوهر (دلبر) است و جای برای گهر (افکار یا هر چیز ارزشمنده دیگری) نیست. ز خود بینی جدا گشته یعنی توانایی ها؛ دارایی‌ها و هرچه که داره را از خود نمیدونه و همه اینها را از خدا میدونه و بخاطر درک این آگاهی ارزشمند عاشق حقیقی خدا شده و به فراوانی ‌؛ عشق خدا؛ در او ایجاد شده. از مالش های غم غافل یعنی اتفاقات ناخوشایند را جدی نمیگیره و نسبت به آنها غفلت میکنه و به آنها اهمیت نمیده و آگاه به این مسئله است که بوجود آورنده این اتفاقات مالنده (خدا) است که باید از آنها عبرت و اندرز گرفت و عبور کرد. به مالنده (خدا) توجه داره که آنها برای عبرت و اندرز اوست.