
مولانا
غزل شمارهٔ ۵۹۳
۱
برون شو ای غم از سینه، که لطف یار میآید
تو هم ای دل ز من گم شو، که آن دلدار میآید
۲
نگویم یار را شادی که از شادی گذشتست او
مرا از فرط عشق او، ز شادی عار میآید
۳
مسلمانان مسلمانان، مسلمانی ز سر گیرید
که کفر از شرم یار من، مسلمانوار میآید
۴
برو ای شُکر کاین نعمت، ز حدّ شُکر بیرون شد
نخواهم صبر گرچه او، گهی هم کار میآید
۵
رَوید ای جمله صورتها، که صورتهای نو آمد
عَلَمهاتان نگون گردد، که آن بسیار میآید
۶
دَر و دیوار این سینه، همیدَرَّد ز انبوهی
که اندر دَر نمیگنجد، پس از دیوار میآید
تصاویر و صوت


نظرات
حسین
حامد غفوری
رضا
پاسخ به جناب حامد غفوری بیت بالا مربوط به غزل شماره 591 است.
محمدرضا
سجاد صالحی
سجاد صالحی
سجاد صالحی
بوف کور
بهزاد
زیبا روز
محسن مارچینی
حامد عارف
حامد عارف