مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۶

۱

بگریز ای میر اجل از ننگ ما از ننگ ما

زیرا نمی‌دانی شدن همرنگ ما همرنگ ما

۲

از حمله‌های جند او وز زخم‌های تند او

سالم نماند یک رگت بر چنگ ما بر چنگ ما

۳

اول شرابی درکشی سرمست گردی از خوشی

بیخود شوی آنگه کنی آهنگ ما آهنگ ما

۴

زین باده می‌خواهی برو اول تنک چون شیشه شو

چون شیشه گشتی برشکن بر سنگ ما بر سنگ ما

۵

هر کان می احمر خورد بابرگ گردد برخورد

از دل فراخی‌ها برد دلتنگ ما دلتنگ ما

۶

بس جره‌ها در جو زند بس بربط شش تو زند

بس با شهان پهلو زند سرهنگ ما سرهنگ ما

۷

ماده است مریخ زمن این جا در این خنجر زدن

با مقنعه کی تان شدن در جنگ ما در جنگ ما

۸

گر تیغ خواهی تو ز خور از بدر برسازی سپر

گر قیصری اندرگذر از زنگ ما از زنگ ما

۹

اسحاق شو در نحر ما خاموش شو در بحر ما

تا نشکند کشتی تو در گنگ ما در گنگ ما

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 40
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 41
سهیل قاسمی :
سیده سحر حسینی :
محسن لیله‌کوهی :
پری ساتکنی عندلیب :
نازنین بازیان :
یوسف پیری :

نظرات

user_image
جواد
۱۳۹۱/۰۵/۱۰ - ۲۱:۰۳:۴۰
نسخه انتشارات سنایی با مقدمه استاد فروزانفر در بیت ششم بجای جره کلمه جر نوشته است. با مراجعه به لغات نامه نیز جر مناسب تر از جره به نظر میاید.
user_image
محمدعلی طهماسب زاده
۱۳۹۵/۰۶/۱۴ - ۰۴:۵۸:۳۹
به نوشتهٔ محمدرضا شفیعی کدکنی: «در دیوان شمس تبریزی مقداری غزل به زبان ترکی و چند غزل نیز به زبان یونانی دیده می‌شود. برای تحقیق در انتساب این شعرها به مولانا باید تکلیف مسائل نسخه‌شناسی دیوان شمس تبریزی روشن شود تا دانسته آید که پس از یک تصحیح انتقادی دیوان بر اساس قدیم‌ترین نسخه‌ها چه مقدار ازین گونه شعرها در دیوان شمس تبریزی باقی می‌ماند. اگر چیزی باقی‌ماند آنگاه فرصت آن خواهد بود که در بارهٔ آنها بحث و تحقیق شود.»و نیز می فرمایند : در دیوان شمس تبریزی بعضی غزل‌ها فاقد تخلص است و بعضی خمُش، خامُش و خاموش و خمش‌کن در پایان غزل دارد که تخلص مولوی است. در حدود صد غزل یا کمتر با تخلص به نام حسام‌الدین چلبی و نیز صلاح‌الدین زرکوب دارد، و بقیهٔ غزل‌ها به نام شمس و شمس تبریز و شمس‌الحق تبریز است . به نظر من (این نگارنده) در پی نام شمس ، پسوند تبریز و تبریزی ! یا بعد ها در آن دست کاری انجام شده و تبریز را با ملک داد و یا واژه ی دیگر عوض کرده‌اند یا که نام به وفور رویت شده ی تبریز و تبریزی بر مجلد دیوان کبیر ،بدون اشاره ی مستقیم به شهری در آذربایجان ، لقبی بوده برای شمس که بر گرفته از حالتی در وی بوده که نام شمس همراه با این پسوند در آن زمان مشهور بوده است .تشابه اسمی تبریز در پسوند شمس با شهر تبریز در جهت منسوب شدن شمس به تبریز هرگز هم خوانی ندارد ! و خیلی مشکوک می باشد به این جهت که شمس هیچ قرابتی با این شهر در زمان حیات خود نداشته ! چنانجه در کتابت های همان دوره به غیر از شکل توریز توسط ابوالفدا به هیچ نامی مانند تبریز برای قصبه یی کوچک برخورد نمی شود !استاد محمد رضا شفیع کدکنی بهتر از جناب بدیع الزمان فروزانفر به این جریان جعل پی برده اند ولی چرا تا به حال اقدام به پرده برداری کامل ازین جریان نکرده اند ! خود جای سوال دارد !باید توجه داشته باشیم که حضرت مولانا در اواخر عمر دچار تب میشده و این حضور شمس بر بالین وی بوده که تب ایشان رو فروکش میکرد و به نوعی شمس تبریز مولانا بوده ! حکایتی مانند حکایت معروف فروکشی تب زبیده خاتون همسر هارون الرشید !نیز قرابتی که بین شمس و شیخ اشراقی سهره وردی با خواندن اشعارشان مشهود است ! ایشان را به همان جنوب آذربایجان بیشتر متمایل میکند تا سرزمینی به دور این مرام عرفانی !به هر حال در آخر مکشوف خواهد شد که صوفیان چلبی چه نیاتی را دنبال می کرده اند !؟آیا هدف آنها ازین کار ساختن خانقاهی در آذربایجان برای ایجاد کشوری مستقل بوده !!!یا تاسیس مکتبی جدید با مرکزیت آذربایجان با اتکا به پیشینه یی که به حضرت مولانا و شمس ملک داد می رسید را در سر داشتند !
user_image
رضا
۱۳۹۵/۱۰/۰۶ - ۰۶:۳۹:۱۷
جره به معنای سبو آمده و با مفهوم شعر همخوانی دارد.
user_image
رضا
۱۳۹۵/۱۰/۰۹ - ۰۶:۵۵:۱۴
مخدوم جانم شمس دین از جاهت ای روح الامینتبریز چون عرش مکین از مسجد اقصی بیا
user_image
رضا
۱۳۹۵/۱۰/۱۰ - ۰۶:۵۶:۱۸
زیرا نمی‌تانی شدن همرنگ ما همرنگ ما
user_image
رضا
۱۳۹۵/۱۰/۱۲ - ۰۶:۰۵:۱۱
عالی خداوند شمس دین تبریز از او جان زمینپرنور چون عرش مکین کو رشک شد انوار رااین بیت به روشنی نشان می دهد که منظور مولانا شهر تبریز است
user_image
محمد علی طهماسب زاده
۱۳۹۵/۱۰/۱۸ - ۱۴:۰۸:۳۹
اگر در بیتی که آوردید بر فرض اینکه منظور از تبریز نام شهری است آیا میتوانید با تعویض نام تبریز با نام شهری دیگر این بیت را برایم به درستی معنی بکنید !؟عالی خداوند شمس دین، بغداد از او جان زمینپرنور چون عرش مکین کو رشک شد انوار را
user_image
رضا
۱۳۹۵/۱۰/۲۴ - ۰۶:۲۹:۵۳
بیت دیگری از مولانا:از تبریز خاک را کحل ضیای نفس مادر عوض عبیر جان در بدن هزار سنگ
user_image
شهرام زندی
۱۳۹۸/۰۵/۲۶ - ۰۵:۳۰:۵۱
جناب طهماسب زاده خمش یا خاموش یا مشابهات دیگر تخلص برای مولانا نیست بلکه فرمان خاموشی است ای که میان جان من تلقین شعرم میکنی گر تن زنم خامش کنم ، ترسم که فرمان بشکنم در بیت فوق البته تاکید بر تلقین شعر است و تلقین را فرمان انگاشته است و با خاموشی و قطع گفتار میترسد که فرمان حق را شکسته باشد این بیت مثالی است تا به رسیدن فرمان خاموشی یا فرمان گفتار، بر مولانا باور داشته باشیم
user_image
شهرام زندی
۱۳۹۸/۰۵/۲۶ - ۰۵:۳۷:۴۰
منیت ما چیست ؟ منیت تو چیست ؟ چگونه میتوانیم اسحاق شویم و قربانی کنیم همه ی آنچه را که داریم در نحری که مولانا معرفی کرده است ؟! چگونه در چنان بحری میتوان خاموش شد و به خاموشی دست یافت ؟! مگر نه این است که این بحر مرده را بر سر مینهد ؟! چگونه قبل از آنی که مرگ فرارسد و فرصت از دست برود میتوانیم بمیریم ؟ مولانا یکی از دلسوزترینها ست برای بشر ،میگوید با مقنعه و حجابها کی میتوان در شد در جنگ ما ؟! سرهنگ راه مولانا کیست با کدامین شهان همنشین است ؟ ! این شراب آگاهی را کی در خواهیم کشید و مستیی که قلم بر تمام دانسته های ما بکشد کی مستولی خواهد شد ؟!!!!!! مولانا بسیار رک گو است میگوید برو ای میر اجل ، ای کسی که جلالتی بر دانسته و فهمیده های خود قائل هستی ، تو نمیتوانی همرنگ ما شوی چون جامه های رنگ شده در بر کرده ای و جهان خود را بدانها محدود کرده ای و جز از دانسته و فهمیده های خود رنگ دیگری را نمیشناسی و رنگهای نو نو را که از آسمان معنا در میرسد را ننگ میپنداری بگریز ای میر اجل از ننگ ما از ننگ ما ، کجا غیر از توهمی که در قالب قوانین و ریاضات دیکته شده داری حمله های لشکریان او را دیده ای ؟؟؟؟ !! برو که اگر وارد شوی و سر نهی ، حتی یک رگت سالم نخواهد ماند حال آنکه تو در بند بقا در این جهان و آن جهانی !!!!!
user_image
نادر
۱۳۹۸/۱۰/۰۶ - ۱۸:۳۵:۲۴
سلام،خیلی غم انگیز هست که اینقدر اشتباه شعر خوانی انجام و منتشر شده که به کل معنای شعر به این عظمت ضایع شدهدو شعر خوان هر دو اشتباه
user_image
فرزانه
۱۴۰۰/۰۵/۱۵ - ۱۶:۳۳:۴۴
۱_ بُگریز ای میرِ اَجَل*! از ننگِ ما، از ننگِ* ما زیرا نمی‌دانی شدن همرنگِ ما، همرنگِ ما * فرار کن و از ما دور شوای خواجه، از ننگ مستی ما رِندان(پاکباخته ایم )، چون تو توان همرنگ شدن با ما را را نداری و نمی دانی چگونه است. *میراجل : خواجه صاحب منصب *ننگ: پاک باختگی، دست از دنیا کشیدن ۲_از حمله‌های جُندِ* او، وز زخمه*های تُندِ او سالم نمانَد یک رَگَت بر چنگِ ما، بر چنگِ ما *از حمله های لشگر عشق و زخم های که از خود باقی می گذارد، حتی یک رگت هم از این زخم ها در امان نیست مانند زخمه های که بر چنگ وارد می شود و هیچ سیمی در امان نیست . *جَند:لشگر *زخمه: مضراب های که بسیم الات موسیقی وارد می شود ،زخم *چنگ: دست ، نوعی ساز ۳_ اوّل شرابی درکَشی، سرمست گَردی از خوشی بی خود شوی، آنگه کُنی آهنگِ ما، آهنگِ* ما *راه همراه و همرنگ شدن با ما اینست که اول از شراب عشق بنوشی و سرمست و مدهوش بشوی.وقتی از خود بیخود شدی قصد همراهی ما کنی . *آهنگ : قصد و نیت ۴_زین باده می‌خواهی برو، اوّل تُنُک* چون شیشه شو چون شیشه گشتی، برشکن بر سنگِ* ما، بر سنگِ ما *از این باده اگر می خواهی بنوشی باید مانند شیشه نازک بشوی یعنی از پدیده های دنیوی و تیرگی درونت رها بشی، وقتی از من کاذب رهاشدی انوقت سنگ وجود عاشقان الهی وجودت را می شکند و لبریز از عشق خواهی شد . *تُنُک: نازک سنگ: من حقیقی، شخصیت عشاق ۵_ هر کان مَیِ اَحمَر* خورَد، بابرگ* گردد برخورَد* از دل فراخی‌ها* بَرَد دلتنگِ ما، دلتنگِ ما هر کس از شراب سرخ عشق بنوشد توانگر و بی نیاز از دنیا می شود و از قدرت عشق بهره می برد و از گشایشی قلبی که برای دیدار ما ایجاد شده دچار دلتنگی می شود.دلتنگی او برای بهره روحانی است. *می احمر: شراب عشق *با برگ : توانگر،بی نیاز *برخورد: برخوردار شدن *از دل فراخی :گشایش قلبی ۶_ بس جَرّه‌*ها در جُو* زند، بس بربطِ شش تُو* زند بس با شهان پهلو زند* سرهنگِ* ما، سرهنگِ ما *بسیار سبو های دل خود را در جویبار عشق وارد می کند و از آبِ حیات پر می کند و از خوشی بربط می نوازد و بسیار باپادشاهان از بی نیازی برابری می کند ،ان کس که امیر ما باشد . *جره: سبوو کوزه *جو: جویبار *بربط شش تو: نوعی ساز ، بربط شش سیم *پهلو زند: برابری، رقابت * سرهنگ : امیر ، سردار ۷_ماده است مرّیخ زَمَن*، این جا در این خنجر زدن* با مِقنَعه* کِی تان شدن در جنگِ ما، در جنگِ ما؟! ستاره مریخ که نماد خدای جنگ است از جنگیدن با عاشقان می ترسد ،چگونه می شود که با کسی که مانند زنان از جنگ می ترسید جنگید ؟! *زمن: زمان *خنجر زدن : جنگیدن *مقنعه: روسری ۸_ گر تیغ خواهی تو ز خَور*، از بدر* برسازی سپَر گر قیصری*، اندرگذر از زنگِ* ما،از زنگِ ما *اگر از پرتو خورشید شمشیر بسازی و از ماه سپر بسازی ،اگر امپراطور روم هم باشی از غلامان و سپاه ما باز بگذر و دور باش.(بردگان عاشق از امیران برتر هستند). *تیغ : شمشیر *خور: خورشید *بدر: ماه *قیصر : امپراطور روم *زنگ:غلام ، برده (سیاهپوست) ۹_ اسحاق شو در نحرِ *ما، خاموش شو در بحرِ ما تا نشکند کشتیِ تو در گَنگِ ما، در گَنگِ* ما *همچون اسحاق پیامبر آماده قربانی شدن باش(اشاره به سفر تکوین_تورات )، و در دریای عشق ساکت و بی حرکت باش(تمام من های کاذبت رو از دست بده) تا مبادا کشتی روح تو در دریای عشق الهی تباه شود. *نحر: قربانی *گنگ: رود مقدس
user_image
صدرا
۱۴۰۰/۰۶/۲۲ - ۲۳:۴۴:۰۳
ضمن تشکر از فرزانه عزیز به خاطر توضیحات عالمانه ای که دادند. خواهش دارم اگر برای ایشان امکان پذیر است، از غزل نسختین به شرح و تفسیر بپردازند تا همه استفاده کنیم.
user_image
امیر عزیزی
۱۴۰۱/۱۱/۰۴ - ۱۸:۱۲:۱۲
سلام بعضی دوستان معنی رو اشتباه نوشتن!!