
مولانا
غزل شمارهٔ ۶۰۶
۱
با تلخی معزولی میری بنمی ارزد
یک روز همیخندد صد سال همیلرزد
۲
خربندگی و آنگه از بهر خر مرده
بهر گل پژمرده با خار همیسازد
۳
زنهار نخندی تو تا اوت نخنداند
زیرا که همه خنده زین خنده همیخیزد
۴
ای روی ترش بنگر آن را که ترش کردت
تا او شکری شیرین در سرکه درآمیزد
۵
ای خسته افتاده بنگر که که افکندت
چون درنگری او را هم اوت برانگیزد
۶
گر زانک سگی خسبد بر خاک سر کویش
شیر از حذر آن سگ بگدازد و بگریزد
تصاویر و صوت


نظرات