مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۶۱۶

۱

چونی و چه باشد چون تا قدر تو را داند

جز پادشه بی‌چون قدر تو کجا داند

۲

عالم ز تو پرنور‌ست ای دلبر دور از تو

حق تو زمین داند یا چرخ سما داند

۳

این پرده نیلی را بادی‌ست که جنباند

این باد هوایی نی بادی که خدا داند

۴

خرقه غم و شادی را دانی که که می‌دوزد

وین خرقه ز دوزنده خود را چه جدا داند

۵

اندر دل آیینه دانی که چه می‌تابد

داند چه خیال است آن آن کس که صفا داند

۶

شقه علم عالم هر چند که می‌رقصد

چشم تو علم بیند جان تو هوا داند

۷

وان کس که هوا را هم داند که چه بیچاره‌ست

جز حضرت الاالله باقی همه لا داند

۸

شمس الحق تبریزی این مکر که حق دارد

بی مهره تو جانم کی نرد دغا داند

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 403
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 254
عندلیب :

نظرات