
مولانا
غزل شمارهٔ ۶۱۸
۱
چون جغد بود اصلش کی صورت باز آید
چون سیر خورد مردم کی بوی پیاز آید
۲
چون افتد شیر نر از حمله حیز و غر
وز زخمه کون خر کی بانگ نماز آید
۳
پای تو شده کوچک از تنگی پاپوچک
پا برکش ای کوچک تا پهن و دراز آید
۴
بگشای به امیدی تو دیده جاویدی
تا تابش خورشیدش از عرش فرازآید
۵
چنگا تو سری برکن در حلقه سر اندر کن
تو خویش تهیتر کن تا چنگ به ساز آید
تصاویر و صوت


نظرات
هنگامه حیدری
طلا
طلا