
مولانا
غزل شمارهٔ ۶۳۰
۱
گر دیو و پری حارس باتیغ و سپر باشد
چون حکم خدا آید آن زیر و زبر باشد
۲
بر هر چه امیدستت کی گیرد او دستت
بر شکل عصا آید وان مار دوسر باشد
۳
وان غصه که میگویی آن چاره نکردم دی
هر چاره که پنداری آن نیز غرر باشد
۴
خودکرده شمر آن را چه خیزد از آن سودا
اندر پی صد چون آن صد دام دگر باشد
۵
آن چاره همیکردم آن مات نمیآمد
آن چاره لنگت را آخر چه اثر باشد
۶
از مات تو قوتی کن یاقوت شو او را تو
تا او تو شوی تو او این حصن و مفر باشد
تصاویر و صوت


نظرات