
مولانا
غزل شمارهٔ ۶۷۲
۱
بگویم خفیه تا خواجه نرنجد
که آن دلبر همی در بر نگنجد
۲
ز مستی من ترازو را شکستم
ترازو کان گوهر را نسنجد
۳
بتان را جمله زو بدرید سربند
که ماده گرگ با یوسف نغنجد
۴
هم از جمله سیه روییست آن نیز
که پیش رومیی زنجی بزنجد
۵
قراضه کیست پیش شمس تبریز
که گنج زر بیارد یا بگنجد
تصاویر و صوت


نظرات