مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۶۸۰

۱

نگارا مردگان از جان چه دانند

کلاغان قدر تابستان چه دانند

۲

بر بیگانگان تا چند باشی

بیا جان قدر تو ایشان چه دانند

۳

بپوشان قد خوبت را از ایشان

که کوران سرو در بستان چه دانند

۴

خرامان جانب میدان خویش آ

مباش آن جا خران میدان چه دانند

۵

بزن چوگان خود را بر در ما

که خامان لطف آن چوگان چه دانند

۶

بهل ویرانه بر جغدان منکر

که جغدان شهر آبادان چه دانند

۷

چه دانند ملک دل را تن پرستان

گدایان طبع سلطانان چه دانند

۸

یکی مشتی از این بی‌دست و بی‌پا

حدیث رستم دستان چه دانند

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 435
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 274
عندلیب :

نظرات

user_image
نگار
۱۳۹۱/۰۷/۱۱ - ۰۲:۱۹:۵۵
آخ چقدر به دلم چسبید
user_image
آرمان
۱۳۹۴/۰۲/۱۹ - ۰۱:۰۷:۱۴
درود...عالی عالی عالی...سپاس از حضرت مولانا که حرف دل من و گفت.
user_image
سیاوش مرتضوی
۱۳۹۴/۰۷/۳۰ - ۱۲:۴۶:۲۱
به گمان غیر حرفه ای من، بیت یکی مانده به آخر روخوانی روان ندارد، این احتمال وجود دارد که «دانند» در اصل «داند» بود، در گذشته فعل مفرد برای جمع استفاده می شده است.
user_image
m۲۵
۱۳۹۵/۱۱/۱۳ - ۱۵:۰۹:۴۷
من رومی هستم.جلال الدین رومی را به زبان ساده بخوانید.پیوند به وبگاه بیرونیپیوند به وبگاه بیرونی
user_image
ناصر
۱۳۹۹/۰۸/۰۱ - ۰۷:۰۹:۵۷
بهل : لعنت بر ، نفرین بر
user_image
بهروز
۱۳۹۹/۱۰/۲۸ - ۱۹:۲۶:۱۱
اقطاع ضربدری
user_image
همایون
۱۴۰۳/۰۵/۰۸ - ۱۵:۱۷:۰۳
عرفان حقیقی در میان عارفان انگشت شماری پیدا میشود درحالیکه بسیاری شاعر عارف نما داریم که ادای عارفان را بسادگی درمی‌آورند  عرفان ایرانی درحقیقت بدنبال آیین پهلوانی و برکناری این آیین بدست حاکمان دین‌مدار پدید می‌آید  شناخت فرهنگ مهر و داستان فریدون و جمشید و سپس پیدا شدن دستان و سیمرغ و رستم پهلوان بن‌مایه های عرفان اصیل ایران است، که شاه، جوان، زن و پهلوان چهار پایه بنیادین آن را میسازد و در شاهنامه بخوبی بازگو میگردد