
مولانا
غزل شمارهٔ ۶۸۱
۱
کسی که غیر این سوداش نبود
ز ذوق ماش یاد ماش نبود
۲
مثال گوی در میدان حیرت
دوان باشد اگر چه پاش نبود
۳
وجودی که نرست از سایه خوش
پناه سایه عنقاش نبود
۴
نماید آینه سیمای هر کس
ازیرا صورت و سیماش نبود
۵
به روزی صد هزاران عیب و خوبی
بگوید آینه غوغاش نبود
۶
ندارد آینه با زشت بغضی
هوای چهره زیباش نبود
۷
دهانی زین شکر مجروح گردد
که دندانهای شکرخاش نبود
۸
به پرهای عجب دل برپریدی
ولیک از دام او پرواش نبود
۹
برو چون مه پی خورشید میکاه
که بیکاهش جمال افزاش نبود
تصاویر و صوت


نظرات