
مولانا
غزل شمارهٔ ۶۸۲
۱
یکی لحظه از او دوری نباید
کز آن دوری خرابیها فزاید
۲
تو میگویی که بازآیم چه باشد
تو بازآیی اگر دل در گشاید
۳
بسی این کار را آسان گرفتند
بسی دشوارها آسان نماید
۴
چرا آسان نماید کار دشوار
که تقدیر از کمین عقلت رباید
۵
به هر حالی که باشی پیش او باش
که از نزدیک بودن مهر زاید
۶
اگر تو پاک و ناپاکی بمگریز
که پاکیها ز نزدیکی فزاید
۷
چنانک تن بساید بر تن یار
به دیدن جان او بر جان بساید
۸
چو پا واپس کشد یک روز از دوست
خطر باشد که عمری دست خاید
۹
جدایی را چرا میآزمایی
کسی مر زهر را چون آزماید
۱۰
گیاهی باش سبز از آب شوقش
میندیش از خری کو ژاژ خاید
۱۱
سرک بر آستان نه همچو مسمار
که گردون این چنین سر را نساید
تصاویر و صوت


نظرات
نادر..
همایون
علی حسنی
پاسخ بده و برگرد، یا به خواسته های بد خود را انجام بده و سریع برگرد، در صورتیکه برگشتن دشوار است، حالتی که مولانا در او قرار دارد، زندگی در لحظه است، یعنی به گذشته، آینده اجازه نمی دهد که او را با خودش به جاهای مختلف ببرند، در زمان حال هم ،همه موضوعاتی که به ذهن او می رسد را کنترل می کند، و اجازه نمی دهد هر موضوعی مطرح شود ، و او را با خودش ببرد، فقط با موضوعاتی است که بایست به آنها بپردازد، بعبارت دیگر بر گفتگوی سر خود کنترل دارد، و گفتگوی سر را خاموش می کند،،و در ارتباط با اتفاقات ،از عدم تصمیم می گیرد، یعنی مثال گربه گرسنه ای است که برای گرفت موش دست پاچه ،دست در هر سوراخی نمی کند، یعنی واکنشی تصمیم نمی گیرد، از طرفی بی خیال یک جا نمی نشیند و نمی گوید خدایی که مرا خلق کرده بایست روزی مرا برساند، واکنش منفی نمی دهد، یا با تصمیم عقلی نمی گوید من با تحقیق و عقل به این نتیجه رسیدم که ،فقط موش بر فرض در سوراخ 5 است، و به بقیه راه حل های کاری نداشته باشد، او می داند گرسنه است، و بایست شکمش را سیر کند، منتظر است تا موشی از سوراخی بیرون بیاید و آن را شکار کند،