مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۶۹۶

۱

بیچاره کسی که زر ندارد

وز معدن زر خبر ندارد

۲

بیچاره دلی که ماند بی‌تو

طوطیست ولی شکر ندارد

۳

دارد هنر و هزار دولت

افسوس که آن دگر ندارد

۴

می‌گوید دست جام بخشش

ما بدهیمش اگر ندارد

۵

بر وی ریزییم آب حیوان

گر آب بر آن جگر ندارد

۶

بی برگان را دهیم برگی

زان برگ که شاخ تر ندارد

۷

آن‌ها که ز ما خبر ندارند

گویند دعا اثر ندارد

۸

نزدیک آمد که دیده بخشیم

آن را که به ما نظر ندارد

۹

خاموش که مشکلات جان را

جز دست خدای برندارد

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 444
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 280
عندلیب :

نظرات

user_image
صلا
۱۳۹۷/۰۶/۱۹ - ۰۴:۴۲:۱۶
آسوده کسی که خر ندارداز کاه و جو اش خبر ندارد
user_image
مهدی
۱۴۰۲/۱۲/۰۹ - ۲۳:۴۶:۳۵
این شعررا «گروه سیریا» با لهجه‌ٔ بوشهری خوانده‌اند: پیوند به وبگاه بیرونی