
مولانا
غزل شمارهٔ ۶۹۹
۱
بیچاره کسی که می ندارد
غوره به سلف همیفشارد
۲
بیچاره زمین که شوره باشد
وین ابر کرم بر او نبارد
۳
باری دل من صبوح مستست
وام شب دوش میگزارد
۴
گفتم به صبوح خفتگان را
پامزد ویم که سر برآرد
۵
امروز گریخت شرم از من
او بر کف مست کی نگارد
۶
ساقیست گرفته گوشم امروز
یک لحظه مرا نمیگذارد
۷
جام چو عصاش اژدها شد
بر قبطی عقل میگمارد
۸
خاموش و ببین که خم مستان
چون جام شریف میسپارد
تصاویر و صوت


نظرات