مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۷۱۲

۱

خوش باش که هر که راز داند

داند که خوشی خوشی کشاند

۲

شیرین چو شکر تو باش شاکر

شاکر هر دم شکر ستاند

۳

شکر از شکرست آستین پر

تا بر سر شاکران فشاند

۴

تلخش چو بنوشی و بخندی

در ذات تو تلخیی نماند

۵

گویی که چگونه‌ام خوشم من

گویم ترشم دلت بماند

۶

گوید که نهان مکن ولیکن

در گوشم گو که کس نداند

۷

در گوش تو حلقه وفا نیست

گوش تو به گوش‌ها رساند

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 454
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 287
فاطمه زندی :
عندلیب :

نظرات

user_image
داش خانه
۱۳۹۵/۱۰/۱۸ - ۱۳:۱۳:۲۰
سلام.منظور از راز در این بیت از مولانا همان قوانین جذب و غیره است. چیزی که در مستند راز بیان میشود.
user_image
عادل
۱۳۹۵/۱۲/۱۲ - ۱۵:۵۷:۴۶
به نظر بنده در مصرع چهارم اگر بجای "هر دم" کلمه "همه دم" نوشته میشد آهنگ شعر بهتر میشد.در ثانی به نظر بنده هم این شعر مولانا در باره یه راز صحبت میکنه که همان راز قانون جادبه هست که بارها در فرهنگ و دین ما به آن اشاره شده منتهی ما بهش بی توجه بودیم تا اینکه غربیها اومدن چیزیای که مال خود ماست به ما گوشزد میکنند.
user_image
ابوالقاسم
۱۳۹۶/۰۹/۰۴ - ۱۸:۰۵:۰۱
سلام.در دنیای علم،مرز جغرافیایی و تصاحب آن به نام شخص یا گروه خاصی معنی ندارد.اگر نگاهی به ادبیات تطبیقی در جهان علم و هنر داشته باشیم ،مشاهده خواهیم کرد که تمام آنچه امروزه بدان نیازمندیم در فرهنگها و زبانهای مختلف ،بارها و بارها گفته شده است.مهم عملی ساختن آن است.قانون جذب همیشه بود و خواهد بود.مهم از قوه به فعل در آوردن آن است.مولوی،حافظ ،سعدی و...همان اندازه بزرگند که شکسپیر،گوته،و...همه هم برای فهم انسان از دنیا تلاش کرده آمد.به گفته های خوب عمل کنیم تا با رفتارمان برتری بیابیم!
user_image
فرشته
۱۳۹۷/۰۶/۲۵ - ۱۳:۱۷:۴۴
در ذات حق و دراین دنیا در اصل و اصالت تلخی و بدی وجود ندارد و هر چه هست شکر و شیرینی هست
user_image
آزاده
۱۳۹۷/۱۱/۰۸ - ۲۱:۰۱:۴۷
درود به همهمن ارتباط سه بیت آخر با چهار بیت اول رو متوجه نمیشم ، ممنون میشم اگر دوستان بتونن درباره مفهوم کلی برای من توضیح بیشتری بدن
user_image
Mahyar
۱۳۹۷/۱۱/۰۸ - ۲۳:۳۳:۲۷
راز [تکامل] - شادی و قدردانی است که شما به وجود می آور یدکه همه کس اینرا نمی شنوند
user_image
محسن
۱۳۹۸/۱۲/۰۱ - ۱۳:۰۵:۵۰
در جواب آزاده توی سه بیت اول میگه هر وقت خوشی دیدید شکر کنید تا در اثر شکر خوشی بیشتری ببینید و در چهار بیت آخر میگه اگر هم تلخیی وارد زندگی شما شد باز هم بخندید و شاکر باشید تا از اون تلخی اثری در دلتون باقی نمونه در آخر میگه حتی یک لحظه هم از تلخی در گوش خودتون یا کس دیگه‌ای نجوا نکنید چون گوش فلک وفادار نیست و همه جارو از اون تلخیه شما پر میکنه
user_image
یاقوت قرمز
۱۳۹۹/۰۴/۱۴ - ۰۵:۰۷:۳۴
با سلام این شعر فقط تاکید بر شکر گذاری دارد و این که پس از شاکر بودن واقعی دیدن نتیجه عمل شکر گذاری رویت خواهد شد همچنین بیان می کند تلخی روزگار را نادیده بگیر و گله مند نباش تا نتیجه اش که نهان هست برات آشکار شودبه امید روز که همه انسان ها کمی حداقل زندگی را نبینند و میلیون ها نعمت و رحمت رب العالمین را ببینن الهی شکر شکر شکر بابت کوچکترین مولکول های این عالم وبزرگترین خلق هایت که همون آسمان ها و کهکشانهاست
user_image
بهرام
۱۳۹۹/۰۷/۰۸ - ۰۱:۰۸:۳۱
گویم ترشم دلت بمانداین مصراع یعنی چی؟ معنی لغوی و معنی این مصراع در شعر رو اگر محبت کنید ممنون میشم
user_image
شیون
۱۴۰۰/۰۲/۰۶ - ۰۲:۳۱:۲۰
در جواب بهرامدر بیت پنجم حضرت مولانا میفرمایند: "گویی که چگونه‌ام؟ خوشم من" یعنی {حتی اگر خوش نباشم} هم در جواب احوال پرسی ات میگویم "خوشم من" چرا؟؟ زیرا اگر "گویم ترشم دلت بماند" اگر بگویم که خوب نیستم تو ناراحت میشوی و این حال بد من به تو منتقل میشود.
user_image
حمید
۱۴۰۰/۰۲/۱۴ - ۰۱:۰۰:۱۳
ممنون از توضیحات جالب و زیبای محسن و شیون ،عالی بود
user_image
ندا شهری
۱۴۰۰/۰۸/۰۵ - ۰۴:۰۰:۰۱
سلام نظرات همگی را خواندم ولی انحرافاتی از معنای واقعی شعر وجود دارد که با احساس کامل دوست دارم ادراکم را از شعر به بقیه هم منتقل کنم. معنای کلی کلام حضرت مولانا این است: همیشه و هر دم حال خوب داشته باشه که کسانی که راز واقعی هستی را میدانند، میدانند که حال خوب، حال و اتفاقات خوب و عالی را به سمت خود میکشد.  اگر اتفاق تلخی برای افتاد، اگر راز را بدانی آن اتفاق فقط ظاهرش تلخ است، وگرنه هر چه هست نهایت و واقعیتش شیرین و عالی است. در بیت آخر حضرت اشاره نموده آند که: این راز را نمی‌شود در گوش هر کسی نجوا کردیعنی::: دانستن حقیقت برای هر کسی نیست که وقتی بداند به همه جا جار میکشد. حقیقت فقط برای برگزیدگان روشن میشود. 
user_image
ندا شهری
۱۴۰۰/۰۸/۰۵ - ۰۴:۰۸:۱۷
در بیت دوم اشاره دارد به اینکه: با لذت و همانند شیرینی یی که شکر دارد ، شاکر نعمت های الهی باش که شکرگزاری اتفاقات بسیار شیرین و عالی را بدنبال دارد و برایت محقق میشود. شکر گزاری یکی از راه های جذب ثروت، قدرت، معرفت و نعمت های الهی ست در آستینش فقط و فقط شیرینی، لذت، خوشی هارا دارد. در بیت گویی که چگونه ام.... مفهوم این است که: اگر چگونگی حال مرا خواهی بدانی، فقط حال خوب به سمت تو خواهم فرستاد که چون ارتعاش ارتعاشم نسبت به تو خوب باشد دل تو هم شاد و خوشحال میشود و آن ارتعاش به سمت تو منتقل میشود. دوستان حال خوب و احساسات خوب مان را به سمت همدیگر بفرستیم و به دیگران هم شادی بیافرینیم که آن شادی هم فرد مخاطب و هم شخص خودمان را تحت تأثیر قرار خواهد داد.  
user_image
ابرهیم ۱۰۰۱
۱۴۰۰/۰۸/۱۷ - ۰۹:۰۰:۴۹
پیوند به وبگاه بیرونی این راز جهان هستی هست که هرچه که به آن توجه کنی آن را جذب میکنی از ته دل وشیرین شکر گزاری کن ،زیرا که شکر گزار واقعی هر دم شکر میستاند وخوشی خوشی میاورد شکر گزاری آستینش از شکر پراست وبر سر شکرگزاران میفشاند اگر درزندگیت تلخیی به وجود آید وتو مجبور به تحمل آن باشی ولی اجازه ندهی در ذات تو رخنه کند وخندان باشی وشکرگزار باشی،این باعث پاکسازی وتزکیه روح تو ازبدی ها میشود،مثل مراقبه که توجهی به افکار ندارز ویکز آنها را رها میکنی،در زندگی هم مراقبه عملی هست اگر بپرسی که چگونه هستم که خوشم ،در جواب به تو میگویم ترش هستم وتو چون میبینی که من خوش هستم وبه تو راست نمیگویم جذب دانستن حقیقت میشوی (استاد واقعی فقط راه را نشان می دهد) به من میگویی نهان مکن و ودر گوشم بگو یعنی فقط به من آموزش بده ،که کسی متوجه این راز نشود،ودنبال راه میان بر برای فهمیدن راز میکنی ،در حالی که رازی که خودت کدش را باز نکنی در تو اثر نمیکند ،حتی اگر من باطن این راز را با تو بگویم(سخن رایگان خریداری ندارد) در گوش تو حلقه وفا نیست:یعنی سخنی که بدون باز شدن کدش به تو برسد تو ارزش آن را نمی توانی درک کنی،وتوهم آگاهی داری مانند هزاران نفری که این شعر را میخوانند ولی در زندگی تاثیری از آن ندارند گوش تو به گوش ها رساند،وتو چون ارزش وذات کد را نمی دانی مثل طبل تو خالی در همه جا جار میزنی abrahim1001_marageh@  اینستاگرام
user_image
رضا آذرآیین
۱۴۰۰/۰۸/۲۶ - ۰۲:۲۲:۲۰
این شعر  درباره شکرگذاری و خوشبین بودن است و با چیزی که امروزه به عنوان قانون جذب مطرح می‌شود تفاوت‌های بنیادین دارد . حتی در مفهوم شعر این نهادینه شده که خوبی ها را به روی خود آوریم و شکرگزار باشیم ولی تلخی ها و ناراحتی را در خلوت با خداوند بگوییم و به رو نیاوریم .  تفاوت بنیادین این فکر با قانون جذب در این است که در اینجا مخلوق با خالق خویش در ارتباط است به وسیله‌ی شکرگزاری حال خوش و روزی بدست می‌آورد . همچنین با خوش‌بینی انگیزه و توان بیشتری برای ادامه‌ی راه دارد . اما در قانون جذب امروزی این چنین گفته می‌شود که قدرت بدست آوردن خواسته ها در دست خود مخلوق است و وی باید خواسته اش را بارها با خود تکرار کند و آن را تصور کند تا به سمتش جذب شود. یعنی انجام دهنده یا فاعل اصلی در این گزاره خود مخلوق است .  این دو اندیشه هرچند همانندگی بسیار دارند ولی در بنیاد یکسان نیستند .  مولانا حتی خود غم را از جانب خداوند می‌دانند و آن را انکار نمی‌کنند: نسبتش دادی و جفت و خال و غمبا هزار اندیشه و شادی و غم باز بعضی را رهایی داده‌ایزین غم و شادی جدایی داده‌ای یا در جای دیگر : فکرتی کز شادیت مانع شودآن به امر و حکمت صانع بود یا باز می‌گوید : آتشین طبعت اگر غمگین کندسوزش از امر ملیک دین کند آتش طبیعت اگر شادی دهداندرو شادی ملیک دین نهد چونکه غم بینی تو استغفار کنغم به امر خالق آمد کار کن چون بخواهد عین غم شادی شودعین بند پای آزادی شود ، ولی آشکار کردن و بازگو کردن آن را ناروا می‌دانند و هنگام بروز آن را شب می‌دانند که هم در خلوت است هم روح آزادتر است : هر شبی از دام تن ارواح رامی‌رهانی می کنی الواح را می‌رهند ارواح هر شب زین قفسفارغان نی حاکم و محکوم کس شب ز زندان بی خبر زندانیانشب ز دولت بی‌خبر سلطانیان نه غم و اندیشه ی سود و زیاننه خیال این فلان و آن فلان   ولی در قانون جذب خود غم به عنوان انرژی منفی (!) در نظر گرفته می‌شود که به سوی انسان می‌آید اما در نظر مولانا خود غم یک موهبت الهی است : چون جفا آری فرستد گوش مالتا ز نقصان واروی سوی کمال  (غم وسیله‌ی جنبش به سوی کمال(  شاد شو از غم که غم دام لقاستاندرین ره سوی پستی ارتقاست یا می‌گوید: فکر غم گر راه شادی می‌زندکارسازیهای شادی می‌کند خانه می‌روبد بتندی او زغیرتا درآید شادی تو ز اصل خیر می‌فشاند برگ زرد از شاخ دلتا بروید برگ سبز متصل می‌کند بیخ سرور کهنه راتا خرامد ذوق نو از ماورا غم کَنَد بیخ کژ پوسیده راتا نماید بیخ رو پوشیده را غم ز دل هر چه بریزد یا بَرددر عوض حقّا که بهتر آوَرَد خاصه آنرا که یقینش باشد اینکه بود غم بنده ی اهل یقین یا :  ناخوش او خوش بود در جان منجان فدای یار دل رنجان من عاشقم بر رنج خویش و درد خویشبهر خشنودی شاه فرد خویش خاک غم را سرمه سازم بهر چشمتا ز گوهر پر شود دو بحر چشم ............ پس در اندیشه‌ی مولانا غم و شادی هر دو از سوی خداست و ما باید به هر دو احترام بگذاریم ولی شادی را به رو آوریم و شکرگزار باشیم . 
user_image
هادی رنجبران
۱۴۰۰/۰۹/۲۶ - ۰۲:۰۴:۱۹
در فیه مافیه گوید: «‌ما چندین تلخی کشیده‌ایم تا به منزلتِ شیرینی رسیدیم. تو لذّتِ شیرینی چه دانی، چون مشقّتِ تلخی نکشیده‌ای؟»
user_image
بهار بیک
۱۴۰۳/۰۶/۱۵ - ۲۱:۱۱:۲۵
درودها به دوستان! تحشیه ها بسیار روشنگر بودند ! سپاسگزارهمگی هستم ! همچنان در درک مصرع «گویم ترشم دلت بماند » اشکال دارم .