
مولانا
غزل شمارهٔ ۷۱۳
۱
ساقی زان می که میچریدند
بفزای که یارکان رسیدند
۲
مهمان بفزود می بیفزا
زان خنب که اولیا چشیدند
۳
زان می که ز بوش جمله ابدال
در خلق پدید و ناپدیدند
۴
ای ساقی خوب شکرلله
کان روی نکوت را بدیدند
۵
ای آتش رخت سوز عشاق
در عشق تو رختها کشیدند
۶
ای پرده فروکشیده بنگر
کز عشق چه پردهها دریدند
تصاویر و صوت


نظرات